نگاه من

اندیشه -هنر۰ ادبیات

نگاه من

اندیشه -هنر۰ ادبیات

آدمی برای فرا رفتن

نیماخسروی

  

نیماخسرویآدمی برای فرا رفتن 

چند روز پیش در کوپه ی قطار نشسته بودیم و می رفتیم تا آنسوی حوالی سفرتا یکی از هم سفرانم سخنی را پیش کشید که ناچار به گفتگو شدم .
به او گفتم یکی از شگفتی های آدمی زاد این است که برای تکاملش حد و مرزی تعریف نشده .اما برای ماشین ها و حیوانات این مرز وجود دارد و به جایی که می رسند که از پیش تعریف شده دیگر باز می مانند و امکان فرا رفتن ندارند .
با این حرف ها بر این گمانم که ادمی با همه ی محدودیت هایش برای فرا رفتن آفریده شده .
آدمی از جایی که تصمیم می گیرد فرا رفتن را آغاز نماید حالا از هر جا و هر مرز اندیشه گی که بگویی .از آنجاست که آغاز می شود .برای فرا رفتن از خویشتن باید برگزید و گزند و گزیده شدن ها و گریه ها و گلایه ها را به جان خریدو رفت و رفت تا به جایی رسید .این «جا» در این معنا دیگر اسم مکان نیست .این «جا» نقطه است در ارتفاع خودت .جایی که سر بر می کنی و قامت بر می کنی و می بینی این «جا» نه « جایی» برای ماندن و ریشه دواندن که تنها «جایی» است برای اندکی نفس تازه کردن و غنودن و مز مزه کردن اوج و ارتفاع و نیرو گرفتن و دو باره و چند باره پریدن و رفتن .به فرای خویشتن ....
این فرا شدن به خود من و تو بسته است اگر نخواهیم می توانیم در همین میان مایگی تکراری و کلیشه ای بمانیم تا طول زندگی مان به سر برسد وتمام .
.به گورستان ها که گام بنهی گاه خویشانت را نمی شناسی که نوشته ی روی گور ها فرا تر از خاطره های خاندان توست . در آلبوم های عکس خانوادگی که بگردی بیشتر از یکی دو سه نسل پیش از خود را به یاد نمی آوری حالا هرچقدر بزرگ و عزیز و قابل احترام اما جاودانگی با کسی تعارف ندارد .باید چیزی بیش از بودن و ماندنت در توباشد تا فراتر بیایی وگر نه مغاک زمان تو را خواهد بلعید و سرانجام گم و گور و فراموش خواهی شد.
باید گام نخست را برداری .گامی به فرا رفتن ، فرا شدن .با تو ام .بله با خود ِخودِخودت !

نیما خسروی 
31تیر93

 


این نوشته را اینجا و اینجا  بخوانید.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد