نگاه من

اندیشه -هنر۰ ادبیات

نگاه من

اندیشه -هنر۰ ادبیات

یکی از تکان دهنده ترین نامه هایی که در تاریخ سینما روی تصویر خوانده شده : ( نوستالگیا_1983 آندری تارکوفسکی)


یکی از تکان دهنده ترین نامه هایی که در تاریخ سینما روی تصویر خوانده شده :
  
حتمن بسیار دیده اید که در فیلم ها یک بازیگر کاغذنامه ای را باز می کند و به آن می نگرد و صدای نویسنده ان نامه روی آن نما ی بازیگرکه دارد نامه را می خواند می آید...فیلم درباره یک نویسنده و شاعر روس به نام آندری گورچاکف است که درباره یک آهنگساز روس قرن هجدهم که در ایتالیا به سر می برد تحقیق می کند .دردقیقه ی هجدهم فیلم جایی که در لابی (راهرو)هتل هر دو نفر درانتظار واگذاری اناق هایشان نشسته اند ؛ اوجنیا می پرسد راستی بر سر اون موسیقیدان تو ..چی بود اسمش... ساسنوفسکی چی اومد؟
گورچاکف : خودشو کشت
-راستی چرا اون موسیقیدانتون ساسنوفسکی برگشت روسیه درحالی که می دونست اگر برگرده دوباره مثل برده ها میشه؟می شه دلیلشو بهم بگی؟ چرا به من اعتماد نداری؟
گورچاکف نامه ای را که ساسنوفسکی.نوشته به او می دهد و می گوید اینو بخون می فهمی
اوجنیا:وقتی ساسنوفسکی به روسیه برگشت چی؟تونست موفق بشه؟تونست شاد باشه؟
گورچاکف : اون شروع کرد به مشروب خوردن....و بعدش....
اوجنیا می خودکشی کرد؟
گورچاکف :دقیقا

....سپس درادامه فیلم وقتی اوجنیا تصمیم میگیرد و پس از ان مجادله ی یکطرفه ی توفانی گورچاکف را ترک کند در هنگام رفتن میخواهد نامه را به گورچاکف بازگرداند اما چون ان را نخوانده توی راهرو روبروی اتاق گورچاکف نامه راباز میکند و می خواند از اینجا صدای راوی یا نویسنده نامه روی تصویر می آید که چنین نوشته های داخل کاغذ را برای ما باز گو می کند:

پیوتر نیکولایویچ عزیز
الان دو ساله که تو ایتالیا هستم، دو سال از بهترین سال های کاری و زندگیم.
دیشب خواب بدی دیدم.تو خواب باید توی یه اجرای اپرا بازی می کردم My Lord the Count توی سالن
پرده ی اول نمایش تو یه پارک پر از مجسمه بود اما اون مجسمه ها ادم های لختی بودن که مجبور شده بودن بی حرکت وایسن منم یه یکی ازاون مجسمه ها بودم می دونستم اگر کوچکترین حرکتی کنم به سختی تنبیه می شم چون صاحب و مالک ما در حال تماشامون بود هوای خیلی سردی رو زیر پاهام احساس می کردم که به سمت بالا میومد همچنین برگ های پاییزی درختان رو که دست بالا اورده ام رو نوازش می کردند
ولی با این حال یه ذره هم تکون نمی خوردم اما وقتی دیدم که دیگه تحملی ندارم
یهو از خواب پریدم.خیلی ترسیده بودم
چون می دونستم چیزی که دیده بودم رویا نبود اون خود واقعیت بود.فهمیدم که اگر برنگردم روسیه می میرم
سرزمین مادریم.وطنم،درختان زیبا حال و هوای کودکی
سلامی گرم از دوست ترک گفته ات
پاول ساسنوفسکی

نوستالگیا 1983  آندری تارکوفسکی



به تلگرام من بپیوندید:

هفتمین ققنوس | https://telegram.me/nimaphonix

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد