شاید مردمی که مشتاقانه ساعت ها انتظار میکشند تا مراسم اعدام را تماشا کنند برای شما علامت سئوالند.آدم هایی که به کوچکترین ناراحتی و یا برخورد با آنچه خلاف میلشان باشد از کوره در می
به تاریخ کشورمان اگر برگردیم بسیار ازین دست را خواهیم دید. شاهان و حکمرانان هیچ رحمی نه تنها به رعیت که به یکدیگر ، وزرا و دشمنانشان نداشتند.در این مرز پر گهر شاهان و شاهزادگان نه تنها به دست دشمنان که توسط بستگان خود به قتل می سیدند و کور و اخته می شدند.از کجا آغاز کنم؟از شهزادگان ساسانی که غرق یا کور یا کشته می شدندبگویم ؟یا از نادرکه پسر خود را کور کرد و چندی بعد به دست اطرافیانش کشته شد ؟ ؟ از خاندان زند که در خویشاوند کشی و خیانت پیشینه داشتند ؟از آغا محمد خان قاجار که در جریان درگیری های قبیله ای و در نوجوانی اخته شد و شاهرخ را که نخست کور کرده بود برای اعتراف به مخفیگاه گنج هایش آنچنان به شکنجه سپرد که دوام نیاورده و جان باخت ؟ از آغا محمد خان و لطفعلی خان زند بگویم که پس خیانت حاج ابراهیم کلانتر در راه ندادن لشکر خان زند به شیراز و تسلیم خانواده و زن و بچه و داراییهای او به خان قاجار موجب شکست خوردنش از قاجار گردیدو هنگامی که او را زخمی نزد خان قاجار بردند.
آغامحمد خان نخست دستور داد که اصطبلبانانش وی را مورد تجاوز جنسی قرار داده فردای آن روز دستور نابینا کردن او را دادو سپس گفت تا خفه اش کنند.خان قاجار به تجاوز و کور کردن و کشتن لطفعلی خان رضایت نداد و با بیرون کشیدن استخوانهای خان زند از آرامگاهش فرمان داد تا استخوانهای دلاور زند را به تهران ببرند در زیر پلههای کاخش جایی که همیشه از آن گذر میکرد خاک کنند تا همیشه بر آن پای نهد!سپس مردم کرمان را نیز به گناه یاری دادن به لطفعلی خان جزای سختی داد، به فرمان او تمامی مردان کور و به نوامیس تجاوز و اموال غارت گردید.این داستان همچنان ادامه دارد . اسماعیل دوم بوسیله بستگانش به قتل رسید ، محمد خدابنده را کور کردند ، شاه عباس اول حتا یکی از پسران خود را سالم نگذاشته بود که بتواند جانشینش باشد . در سیصد و هشتاد سال پیش یعنی دوران شاه صفی ، نوه شاه عباس که پدر شاه صفی محمد باقر صفی میرزا، پسر بزرگ شاه عباس، است که به دستور پدرش به قتل رسید.خبر به شاه رسید که حاکم قم بی اذن شاه به سبد های میوه که وارد شهر می شد عوارض بسته . باستانی پاریزی در کتاب سیاست و اقتصاد عصر صفوی می نویسد : « شاه به قدری متغیر شدکه حکم کرد حاکم را با زنجیر به اصفهان بردند» حاکم معزول در پیشگاه شاه هر چه دلیل آورد که این نه به قصد سوء استفاده یا بی حرمتی شاه بوده که به منظور تامین هزینه های تعمیرات قلعه ی قم و مرمت پل رودخانه بوده به خرج نرفت که نرفت و « پسراین حاکم از محارم شاه بود و توتون و چپق مخصوص به شاه می داد ، شاه صفی حکم کرد تا پسر سبیل های پدرش را بکند ، بعد بینی او را ببرد، بعد گوش ها و چشم ها و دست آخر سر او را از تنش جدا کرد .بعد ازین کار ، شاه ،پسر را به جای پدر حاکم قم کرد و پیرمرد عاقلی را به نیابت او مقرر داشت و او را با حکمی بدین مضمون به قم فرستاد:اگر تو از ان سگ که به درک رفت بهتر حکومت نکنی ترا به سخت ترین شکنجه خواهم کشت. »
به تاریخ کشورمان اگر بازگردیم رد پای خشونت را در جای جای آن خواهیم یافت .از هخامنشیان تا کنون خشونت و کشتار و خونریزی بیش از اندازه ما را براین اندیشه استوار می سازد که رانه های این خشونت در درونمان از ژرفای تاریخ بر می آید و تا ذهن بیدار و روشنگری نداشته باشیم و نتوانیم خشونت نهادینه شده چند هزارساله را بین خودمان ، خانواده و دوستان و همشهری هایمان کنترل و متوقف کنیم ؛ این روند ادامه یافته و تکرارخواهد شد همانگونه که تاکنون شده.
ما محصول تاریخی سرشار از خشونتیم. یک جا باید آنرا نگهداریم.
نیما خسروی
آبشخور ها:
ویکی پدیا : ۱
سیاست و اقتصاد عصر صفوی،محمد ابراهیم باستانی پاریزی،انتشارات صفی علیشاه ،1357،چاپ دوم
جامعه شناسی نخبه کشی ، علی رضا قلی ، نشر نی، 1387،چاپ بیست و نهم
اصل این مطلب را بی کم و کاست اینجاببینید.
برچسبها: خشونت, کنترل خشونت, بحران فرهنگی, جامعه, تاریخ, نیما خسروی, هفتمین ققنوس