نگاه من

اندیشه -هنر۰ ادبیات

نگاه من

اندیشه -هنر۰ ادبیات

شعر دخترک گریان تی اس الیوت


(به چه نامی بخوانم ات ای دوشیزه؟(


شعر دخترک گریان تی اس الیوت

ترجمه : زهره اکسیری
-
بر بالاترین پله بایست
-
بر گلدان ِ باغ تکیه بده
-
بباف، بباف حریر آفتاب را در موهایت
-
گل ها را با حیرتی غمناک در آغوش بگیر
بر زمین بیاندازشان و روی گردان
با برق کینه ای در چشم هایت:
اما بباف، بباف حریر آفتاب را در موهایت.
باید می گذاشتم و می رفتم
باید می گذاشتم، می ماند و غصه می خورد
باید می گذاشتم و می رفتم
مثل ِ روحی که زخمی و خسته تن را ترک می کند
مثل ِ ذهنی که تنی مصرف شده را رها می کند
باید پیدا کنم
راهی بس روشن و هموار
راهی برای هر دومان
ساده و معمولی، مثل لبخندی و تکان دستی.
او رفت
اما در هوای پاییزی، روزهای بسیاری
خیالم را رها نمی کرد،
روزها و ساعت ها:
گیسوانش بر بازوانش و بازوانش پر از گل.
نمی دانم چطور باید با هم می بودند!
شاید نشانه ای را گم کرده ام.
هنوز هم گاهی این فکرها
خواب روز و شب ام را آشفته می کند.


درباره الیوت

آبشخور: نشریه الکترونیکی وازنا


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد