سکانس آخر فیلم " نوستالژیا " اثر آندره تارکوفسکی
آخر این چه دنیایی است که یک دیوانه باید به شما بگویدشرم کنید!
دومینیکو ، مرد دیوانه بالای پلکانی ایستاده ، گالنی بنزین کنارش دیده می شود ، جمعیت در حال آمد و رفتند ، کسی به او توجه نمی کند ، گروه موزیک کنار مرد دیده می شود ، مرد فریاد می زند و چنین می گوید. :
" ای کسانی که سالم هستید ! نشان سلامتی شما چیست؟ چشمان تمامی افراد بشر به پرتگاهی هولناک خیره شده که دارد در آن سقوط می کند .
اگر شما شهامت نگاه کردن به ما ، غذا خوردن با ما ، حرف زدن با ما ، نوشیدن با ما و همزیستی با ما را نداشته باشید ، ما از شما نیستیم و آزادی به درد ما نمی خورد ، همین به اصطلاح سالم ها هستند که دنیا را به سوی فاجعه کشانده اند.
ای انسان ! گوش بده ، در تو آب و آتش و خاکستر وجود دارد ، استخوانها در داخل خاکستر ، استخوانها و خاکستر
اکنون که نه در دنیای واقعیات و نه در تخیلات خود هستم ، کجا هستم ؟
یک قرار داد جدید با دنیا می بندم که آفتاب در شب بتابد و برف در تابستان ببارد
چیزهای بزرگ تمام می شوند و کوچکها هستند که باقی می مانند.
اجتماع باید همبسته و متحد باشد نه اینطور تکه تکه
کافی است به طبیعت نگاه کنیم و بفهمیم که زندگی چیز ساده ایست و باید برگردیم به نقطه شروع ، نقطه ای که شما از همان جا راه غلط را انتخاب کردید. باید برگردیم به اصول بنیادی زندگی بدون کثیف کردن آب
آخر این چه دنیایی است که یک دیوانه باید به شما بگوید! شرم بر شما
حالا موزیک بنوازید..... "
گروه شروع به نواختن می کند و عابران آرام آرام به سوی او می آیند ، مرد دیوانه اینگونه ادامه می دهد:
کدام یک از اجدادم از داخل وجودم صحبت می کند ؟ من نمی توانم هم زمان در سرم و در بدنم زندگی کنم ، پس به این دلیل نمی توانم یک انسان باشم اما من می توانم در آن واحد و هم زمان چیزهای زیادی را حس کنم.
درد اصلی زندگی ما این است که در این دوره دیگر استادان بزرگ وجود ندارند . خیابان قلب ما را سایه ای فرا گرفته. چرا باید به صداهایی که بی فایده به نظر می رسند گوش فرا داد؟ چرا باید در مغزهایی که با لوله کشی های طولانی فاضلاب ، دیوارهای مدارس ، آسفالت و سایر وسایل کمکی زندگی پر شده اند ، وزوز حشرات وارد شود ؟
باید گوشها و چشمهای همگی ما از چیزهایی که شروع یک آرزوی بزرگ را تشکیل می دهند ، پر شوند .
یک نفر باید فریاد بزند.
هرمهایی خواهیم ساخت . اگر بعدا آنها را نساختیم ، اهمیتی ندارد . باید آرزو کردن وجود داشته باشد.
باید روح خودمان را از همه طرف بکشیم مانند یک ملافه که قابل کشیده شدن تا بی نهایت باشد .
اگر می خواهید دنیا به جلو برود ، باید دستهای یکدیگر را بگیرید و باید مخلوط شوید . آنهایی که به اصطلاح سالم هستند و آنهایی که ادعا می شود دیوانه اند.
ای مادر ! هوا همان چیز سبک است که به دور سرت می چرخد و هنگامی که تو می خندی ، صاف تر می شود.
گروه موزیک همچنان در حال نواختن است ، مرد دیوانه بنزین را به روی خود می ریزد و خود را آتش می زند
همزمان با نعره های دردناک مرد که بر روی زمین به خود می پیچد و می سوزدو می سوزد..... موسیقی – سمفونی 9 بتهون – نیز شدت گرفته اما ناگهان دستگاه پحش کننده آن دچار اشکال شده و موسیقی نیز قطع می شود....برش به نمای دیگر
نوستالژی / کارگردان : آندره تارکوفسکی/سناریو : تارکوفسکی و تونینو گوئرو/ بازیگران : الگ یانکوفسکی - ارلند جوزفسن -دومیزیانا گئوردینو / ۱۹۸۳- ایتالیا