بازخوانی بخشی از فیلم نوستالژیا ساخته آندری تارکوفسکی
در خرابه های صومعه ای متروک ، دربیشه ای از انبوه درختان پیچ پیچ ، گورچاکف نشسته کنار آخرین نای آتشی بی جان .از شیشه ی ودکا می نوشد.هرچه دور و برش هست پوچ است و فراموش شده ،سکوت است و آوای پرند های اززیر لبه ی بامی ویران .زیر تیرچوب های شکم داده ی سقف ، نهال نازک درازی برگ های دندانه دارش رابه سوی آسمان بالا سرش گسترده .
گورچاکف مست کتابی از جیب بیرون می آورد و بازش می کند.ناگاه دخترکی کوچک بر آستانه ی درگاهی ویران پیدا می شود .بادیدن گورچاکف یکّه می خورد و باز می ماند. گورچاکف کتاب را پایین می آورد و به مهمان ناخوانده اش خیره می شود .با صدایی خش دار می پرسد : از چی می ترسی ؟نترس – کسی که باید بترسد منم…آمدیم وتو به من شلیک می کردی ، ها؟می دانی که ،اینجا همه اسلحه دارند .و هرجا هم میروی همه چکمه پوشیده اند ،هرکی برای خودش یک جفت دارد ، هرکی …چرا؟! وحشتناک است …این کفش ها را می بینی؟ با سر به کفش هایش اشاره می کند :الان ده سال است دارم می پوشمشان، فهمیدی، هیچ چی شان نشده !
چیزی از عشق های ناب می دونی؟ …داستان های معروف قدیمی درباره عاشق و معشوق ها …نه بوسه ای،نه هیچ چی ازاین جور چیز ها،…همه چیزشان خیلی پاک و تر و تمیز بوده! برای همین هم هست که این قدر معروف شده اند …عشقی که هیچ چیز جسمانی ای ازش نشان ندهی هیچ وقت فراموش نمی شود….
گورچاکف سربلندمی کند و هوا راچون جانوری بو می کشد .این جا عین روسیه است .نمی دانم چرا … می دانی ،یاد یک جوک افتادم گور چاکف ناگهان شروع می کند به روسی حر ف زدن. یک مَردِه داشت یک نفر رابا زحمت از توی یک استخر عمیق و خیلی بزرگِ پُراز کثافت می کشید بیرون …خودش هم تقریبن داشت خفه می شد…و جانش رابه خطر انداخت و یارو راکشیدبیرون …خلاصه آمدندبیرون و نفس زنان نشستند لب حوضِ چندش آورِ کثافت…هر دو خسته شده بودند…بالاخره آن که بیرون کشیده شده بود با نگاهی مسخره پرسید: برای چی این کار راکردی ؟چرا من را کشیدی بیرون؟
آن یکی حیران می پرسد:یعنی چی چرا؟خُب من نجاتت دادم .
نجات یافته دلخورجواب می دهد: احمق جان، آن جا خانه ی من است!
و به اون مرد ناجی خیلی توهین شد.
گورچاکف شادمان خنده ی بلندی سر می دهد :البته توهیچ نفهمیدی…وبعد با ایتالیایی شکسته بسته اش ادامه می دهد: اسمت چیست ؟
دخترک با تردید می گوید:آنجلا
- دختر خوب ….خودش است. توخوشحالی ؟ راضی هستی؟…
- از چی؟
- هر چی …زندگی؟
- زندگی …زندگی …بله که راضی ام .
- دخترخوب…
Andrei Tarkovsky (screenplay), Tonino Guerra(screenplay)