گیسو
===
شمیم خاطره دارد
غربت پاییز،
دلتنگ
چه می گوید باد؟
گیسو!
پریوشان اندوه
چکیده بر گونه هایت .
من راز هبوط برگ را می دانم
و از هجوم مصیبت
رسیده ام
به مرز شکستن .
مرا بخوان
از کوچه ی لبخند
من آشنایم
با صداقت دستهایت
بیا عبور کنیم از شب کابوس؛
غریق غفلتی معصوم
رها شویم
در حباب آرزو .
گیسو
همه ی بی قراری ام
تو را
می خواند
مباد
بشکنی !
آیینه ها دروغ نمی گویند
گریسته ایم
گیسو!
نیما خسروی
آبشخور: هفتمین ققنوس
دوست دارم در مورد همه چیز فکر کنم
درباره کلبه متروک وسط باغ
درباره رودی که تبدیل شده به یک جاده
درباره چوپانی که بره اش را در کوهها گم کرده
درباره حسرت پیر زن بیمار برای رفتن به امام زاده بالای تپه
درباره کارگری که دوست دارد یک روز مرخصی بگیرد
و درباره خودم که چقدر بی فکرم!