نگاه من

اندیشه -هنر۰ ادبیات

نگاه من

اندیشه -هنر۰ ادبیات

شاملو و فریدون رهنما

 
شاملو و فریدون رهنما 
در نوشته ای دیگر چنین اورده بودم که اگر بخواهیم دو نفر را نام ببریم که بیشترین تاثیر را در پدپد آمدن سبک شعری احمد شاملو گذاشته اند ،باید نخست نیما یوشیج و سپس فریدون رهنما را برشمرد.
در ان نوشته به نیما وارتباطش با احمد شاملو و همچنین تاثیری که نیما یوشیج برشعر او نهاد پرداختم و در این فرصت نوبت با فریدون رهنما است : 
شاملو و فریدون رهنما
فریدون رهنما شاعر، روزنامه‌نگار و سینماگر ایرانی است واز پایه گذاران سینمای مولف که در زمان نخست‌وزیری امیرعباس هویدا رئیس سازمان پژوهش ایران بود. او کوچک‌ترین فرزند زین‌العابدین رهنما است.
آشنایی با فریدون رهنما که از اروپا برگشته بود و با شعر روز جهان آشنا بود، تاثیر زیادی بر شاملو ‏‌گذاشت. «فریدون رهنما» از کسانی بود که بر این تحول شعری شاملو بسیار موثربود. شاملو به یاری رهنما ـ که با کوله باری از آشنایی عمیق با شعر و فرهنگ غرب و شرق از پاریس برگشته بود ـ به نگرش نوتری از درک ادبیات جهانی دست پیدا میکند.
شاملو درباره رهنما چنین نوشت :
«....در همین ایام بود که فریدون رهنما پس از سال های دراز از پاریس بازگشت. با کوله باری از آشنایی عمیق با شعر و فرهنگ غرب و شرق و یک خروار کتاب و صد ها صفحه ی موسیقی. آشنایی با فریدون که به خصوص شعر روز فرانسه را مثل جیب های لباسش می شناخت دقیقاً همان حادثه ی بزرگی بود که می بایست در زندگی من اتفاق بیفتد.به یاری بی دریغ او بود که ما - به عنوان مشتی استعداد های پراکنده که راه به جایی نمی بردیم و کتابی برای خواندن نداشتیم و یک سره از همه چیز بی بهره بودیم- به کتاب و شعر و موسیقی دست یافتیم.و تمامی درهای بسته به رویمان گشوده شد.خانه ی فریدون پناهگاه امید و مکتب آموزشی ما شد.
کار با ا فکندن  ما در خانه ی او از یک ساعت و بعد ها گاه به روز های متوالی کشید. من به راستی نمی دانم وجودمان تا چه حد مزاحم آسایش و زندگی او بود. زیرا به مصداق آنکه دود از کنده بلند می شود، باید بگویم خود او بود که به بهره جویی های ما، سخاوتمندانه، در نهایت بزرگواری دامن می زد.
فریدون برای ما فانوسی شده بود که از طریق او به هرچه می جستیم دست می یافتیم.از آشنایی کلی با موسیقی علمی، و مکاتب نقاشی، تا کشف شعر ناب. در هرحال، حق فریدون رهنما بر شعر معاصر، پس از نیما، دقیقا ً معادل حق از دست رفته‌ی کریستف کلمب است بر آمریکا»
شاملو در سال ۱۳۳۰، دفتری با نام «قطع‏نامه» که فریدون رهنما نیز پیش‏گفتاری نقادانه بر آن نوشته بود وشاملو و راه تازه‌ای را که در شعر برگزیده بود ستود را چاپ و منتشر می‏‌کند.
انتشار این مجموعه که دربرگیرنده‏ سروده‏ های بی وزن الف. بامداد بود و با معیارهای شعر نیمایی ناسازگار می‏‌نمود، باعث تیره شدن روابط نیمای زودرنج و شاملو می‏‌گردد.
 شاملو درباره‏ این مقدمه می‏‌نویسد:
«رهنما با خواهش من هم زیر بار حذف آن جمله نرفت. گفت نیما منطقی‏ تر از آن است که از قضاوت کسی برنجد، وانگهی این سلیقه‏ شخص من است و قرار نیست قوانین اخلاقی حاکم بر روابط تو و نیما در آن دخالت داده شود.»
شاملو درباره‏ کنار گذاشتن وزن عروضی، چه به شکل قدیمی و چه نیمایی‏ آن نوشت:
«ﺧﻂ ﻛﺸﯿﺪن ﺑﺮ ﻋﺮوض ﻗﺪﯾﻢ و ﺟﺪﯾﺪ، ﻋﻤﻼ ﺣﺎﺻﻞ درس ﺑﺰرﮔﯽ ﺑﻮد ﻛﻪ ﻣﻦ از ﻛﺎرھﺎی ﺧﻮد ﻧﯿﻤﺎ ﮔﺮﻓﺘﻢ، وﻟﯽ او ﺣﺎﺿﺮ ﺑﻪ ﺗﺠﺪﯾﺪ ﻧﻈﺮ ﻧﺒﻮد ﻛﻪ ھﯿﭻ، آن را مستقیما دھﻦﻛﺠﯽ ﺑﻪ ﺧﻮد ﺗﻠﻘﯽ ﻛﺮد و ﺑﺎ اﻧﺘﺸﺎر «ﻗﻄﻌﻨﺎﻣﻪ» ھﻢ ﺑﻪ ﻛﻠﯽ از ﻣﻦ ﻛﻨﺎر ﻛﺸﯿﺪ و ھﺮ ﺑﺎر ﻛﻪ ﺑﻪ ﺧﺪﻣﺘﺶ رﻓﺘﻢ ﺑﺎ ﺳﺮدی ﺑﯿﺸﺘﺮی ﻣﺮا ﭘﺬﯾﺮﻓﺖ و ھﺮﮔﺰ ﺣﺎﺿﺮ ﻧﺸﺪ ﺗﻮﺿﯿﺤﺎت ﻣﺮا ﺑﺸﻨﻮد. ﺷﺎﯾﺪ ھﻢ ﺣﻖ داﺷﺖ. ﻓﺮﯾﺪون رھﻨﻤﺎ ﻧﻤﯽﺑﺎﯾﺴﺖ در ﻣﻘﺪمه آن دﻓﺘﺮ دل او را ﺑﺎ آن ﻗﻀﺎوت ﺑﻪ درد ﻣﯽآورد.»
 فریدون رهنما در ان پیشگفتار نوشت:«... صبح (منظور شاملو است که در آن زمان الف –صبح تخلص می کرد)می‌خواهد به دنیاآید...«تریستان تزارا» معتقد است که شعر، هرچه بیشتر منبسط می‌شود بزرگ‌تر می‌شود.
جغرافیای صبح، گو اغلب عمومی است و اشیا و اشخاص را با انگشت نشان نمی‌دهد؛ گو بیشتر می‌توانست جهش داشته باشد؛ پس باید منتظرش بود. منتظر اشعار بعدش، بعد از تولدش.
در دیباچه‌ای که تریستان تزارا برای اشعار «ناظم حکمت» نگاشته می‌نویسد: «از سن‌پل رو، دسنوس، ماکس ژاکوب، بنژامن فندان و پی‌یر ونیک به این طرف، شعر، بازی معصومانه‌اش را از دست داده.» و همین یکی از خواص شعر معاصر است: پس از کاوش‌های پی‌درپی برای تعیین یک زبان پرابتکار، شعر به یک‌پارچه زندگی تبدیل گشته است..... ریتم و وزن از خارج بر شعر و شاعر تحمیل نشده، بلکه او امر احساسات صبح را اجرا می‌کند. «ژان پره‌و» که آلمانی‌ها اعدامش کردند راجع به اولین اشعار «پی‌یر مورانژ» می‌نویسد: «چیزی که او در شعر امروز ما وارد کرده رجحان احساسات، رجحان حرکت و تلاش بر اشکال و تصاویر است.» کاری که مایاکفسکی، لورکا، نرودا و والت ویتمن از طرفی و از طرف دیگر فولکلور سیاهپوستان و لنگستون هیوز انجام دادند و امروز ناظم حکمت، نزوال، نیکلاس گوی‌لن، آموریم و ایواشکه ویچ در تکاپوی زنده نگه‌داشتن آنند. این‌ها شعر خود را به وزنی که از خارج بر آن تحمیل شده نفروخته‌اند. ریتم اشعار صبح را با ریتم اشعار اسپانیولی و آمریکای لاتینی بعد از لورکا می‌شود مقایسه کرد. دنیای پر از اشکال و تصاویر نابرابر نیمایوشیج که نتیجه خشکی (در بهترین آثارش) به دهان‌مان می‌برد، با احساسات از بند رسته صبح به راه افتاده‌اند و ما را به «نقاط عمیق درد پاشیده شده» هدایت می‌کنند. چون او توانسته سر خود را از دیوارهای اغما آور و افسون‌های کلمه بالا بیاورد و «دلش را در چنگ شما» بگذارد... در چنگ دل تمام «انسان انسان انسان انسان... انسان‌ها» از وقتی که خویشتن دیروزش را توانست بکشد. به قول همین پی‌یر مورانژ:  «نمی‌توانستم بروم/ مثل اینکه قول داده بودم/ مثل اینکه کمکم می‌کردند.» او هم فرار نمی‌کند. در نمی‌رود. مثل شعرای قدیم، از دنیا بیرون نمی‌رود. و انسان ماه بهمن نمونه‌ای از شعر رئالیست و زمینی است. البته هنوز مانده که شعرش مثل اشعار کاسترو آل وس مستقیما توده‌ها را به طرف سرنگون‌کردن دیوارهای استثمار رهنمایی کند. هنوز مانده که مثل اهالی برزیل و اسپانیا اشعار شاعر را با گیتار یا یمانژا بنوازند...»
زندگی‌نامه فریدون رهنما

فریدون رهنما شاعر، کارگردان و نظریه‌پرداز سینما در دوم خرداد 1309 در تهران زاده شد. چهار ساله بود که پدرش زین‌العابدین رهنما به بیروت تبعید می‌شود و او به همراه خانواده به آنجا می‌رود. تبعید، بمباران شهر بیروت و همچنین رویدادهای آن زمان ایران، در شکل‌گیری دیدگاه‌ او بسیار تأثیر می‌گذارد. 
پس از شهریور 1320، به تهران بازمی‌گردد و در دبیرستان فیروز بهرام درس می‌خواند. در 1323 به پاریس می‌رود. هنوز جنگ دوم پایان نیافته اما پاریس آزاد شده است. در فضای پاریس، هنوز نهضت مقاومت برجاست. فریدون به دبیرستان می‌رود، شعر می‌سراید و با عطشی بسیار، آثار هنرمندان نهضت مقاومت را می‌خواند. بسیاری از آنان، چون سن پُل رو، ماکس ژاکوب، روبر دِسنوس، توسط نازی‌ها به قتل رسیدند. تیرباران شدند یا در اردوگاه‌ها جان سپردند. 
در سال 1327 دفتر شعر «هیچ» را می‌نویسد و مقاله‌هایی از او درباره‌ی شعر و سینما در نشریه‌ دانشجویان ایرانی در فرانسه منتشر می‌شود. 
در 19 سالگی دفتر شعر «منظومه برای ایران» را می‌سراید که یکسال بعد در سال 1330 با نام مستعار کاوه طبرستانی انتشار می‌یابد. 
به علت بیماری ریوی و معالجه، مجبور می‌شود پاریس را ترک گوید و راهی کوهستان‌های فرانسه و سوییس گردد. سپس برای مدتی کوتاه به ایران می‌آید و هنرمندان جوان به او روی می‌آورند. در این زمان، شعر زندگیست را می‌نویسد که در مقدمه‌ی «قطعنامه» ا. صبح آمده است. 
در سال 1333 «منظومه برای جهان» را می‌سراید که دو دفتر و با نام مستعار کاوه طبرستانی انتشار می‌یابد. 
پس از تحصیلات دانشگاهی در فرانسه، به ایران می‌آید و در ضمن کارهای سینمایی، مجله‌ی «فیلم و زندگی» را سرپرستی می‌کند. در همین مجله، بخش‌هایی از دانشنامه‌ی او به نام «واقعیت گرایی فیلم» منتشر می‌گردد. در سال 1338 مجموعه‌یی از شعرهای او از سال 1327 تا 1338 به نام «سروده‌های کهنه» در پاریس انتشار می‌یابد. در همین سال، نخستین فیلم کوتاهش، «تخت جمشید»، را می‌سازد که سال بعد در مرکز بین‌المللی فیلم در پاریس به نمایش گذارده می‌شود. 
در سال 1339 «تاریک و روشن سپهری»، «نیما و دلش که می‌تپد» به چاپ می‌رسد. در سال 1344 فیلم «سیاوش در تخت جمشید» بر پایه‌ی داستان شاهنامه، در سینما تک پاریس با معرفی هانری لانگلوا و سپس با معرفی هانری کربن در موزه گیمه نمایش داده می‌شود. این فیلم در فستیوال لوکارنو 1345 جایزه‌ی ژان اپستاین را به خاطر پیشبرد زبان سینمایی دریافت می‌کند. 
در سال 1346 چهارمین دفتر شعرش «آوازهای رهایی» را از ایران به فرانسه می‌فرستد که سال بعد در پاریس به چاپ می‌رسد. در این زمان، سرپرستی قسمت پژوهش را در سازمان تلویزیون ملی به عهده دارد. 
به پشتیبانی او، مجموعه‌ای از فیلم‌های تجربی و مستند درباره‌ی فرهنگ و هنر ایران ساخته می‌شود و انتشار نوشته‌های او درباره‌ی هنرمندانی چون فروغ فرخزاد، بهمن فرمان، مروا نبیلی و اردشیر محصص راهی تازه را در نقد می‌گشاید. در سال 1352 رهسپار اروپا می‌شود. در پاریس، به زیرنویس فیلم «پسر ایران از مادرش بی اطلاع است» می‌پردازد اما برای جراحی مغز، مدتی در بیمارستان استکهلم بستری می‌شود. پس از عمل جراحی، به پاریس باز می‌گردد و نماهای نوشتاری فیلم را از نو فیلمبرداری می‌کند. در شب دوم خرداد 1354 نخستین نمایش فیلم با حضور او و با معرفی هانری لانگلوا، در سینما تک پاریس برگزار می‌شود. 
هفده‌ام مرداد 1354 فریدون رهنما از این جهان می‌رود. 
احمدرضا احمدی می گوید‌:
«فریدون رهنما مرشد من در راه شعرم بوده است، هر چقدر هم که تأثیر مستقیم نبوده باشد»
و یا:
هانری کربن مشهور درباره‌ی فیلم فریدون رهنما ، سیاوش در تخت جمشید ، که می گوید:
«این فیلم ٥٠ سال بعد فهمیده می‌شود، فریدون رهنما توانسته، بی‌درنگ و به صرافت طبع، همان بن‌مایه‌ی ارجمندی را بازیابد که فیلسوفان ایرانی، هم‌واره در پی آن بوده‌اند.»
و پل الوار او را چنین می ستاید:
«فریدون رهنما، با صدایی رسا آوازهای پاک و بلند پایه‌اش را می‌سراید.»
نیما خسروی
برگرفته از:
.ویکی پدیا
.احمدی احمد رضا، تنم در عظمتی کور،‌غوطه می خورد، فیلم و سینما، شماره6، شنبه 30 خرداد 1377،‌ص 10، به نقل از احمد شاملو، همچون کوچه ای بی انتها

 
 
 
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد