نگاه من

اندیشه -هنر۰ ادبیات

نگاه من

اندیشه -هنر۰ ادبیات

مردن در فراموشی(شعر از نیما خسروی)

 

مردان فرو ریختند

زنان

گریختند

و همه

به هیچ رسیدند.

و هیچکس

نیافت

هیچکس .

تا رویای گمشده

حسرت همگانی شد.

 در تابستان بی حوصله گی

برشاخه های نارس ارتباط

اعتمادنمی خواند .

هشدار!

تو را به هیچ می رساند

میوه ها ی کال دوستی

 باهسته های پوچ مهربانی!

 تندیس که می شوی

بی حس  و سنگین،  

 از یادت می روم ؛

نمواره ی پریشانی

می چکد

به جشن بغض هایم.

می سپاری خود را

به امواج هیچ

باهر دم که غرق می شود

در تیک تاک خاموشی .

 من

داستانسرای اندوه های شگرفم

در فاصله دستهایت

که چنگ می زند هیچ را

در التماس دستهایم .

 چشم می گشایم ؛

هیچ گسترده

در برابرم.

 می میرم

در این فراموشی.


 نیما خسروی 


آبشخور: هفتمین ققنوس


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد