خیانت
می پیچم به خویشتن
نه از سنگی که رندان می زنند
از گِلی که تو انداختی
ای شباهت شگرف شغاد به شبلی!
پُِرم از تلخی در خاطره ی چشمه
که می گرید
به سوگ شهریاری سرنگون از اسب.می پیچم
به کوچه ی تاریخ ،
تو را می بینم
که کامروامی گذری
و خون بابک
-که دست و پایش را بریده اند -
شتک زده بر دیوار های کهن ذهن.
می پیچم به پوچی تکرار
باهر بار که می خوانم :
تاریخ را
نه کشورگشایان
که خیانت پیشگان نوشته اند.
در روزگارسختی
که طراران
بهترین دارایی خود را به حراج گذاشته اند
ارزان می فروشی ام
و وامی گذاری ام
به چاه و دندان گرگ ها
ای دوست ای یهودا
انکارت
بهترین گواه عشقت !
چشمهایم آبشاران بی پایان اندوه
دشنه می نشانی به پشتم
ای برادر ای قابیل ای بروتوس!
شکسته
پَرم
درکابوسی که بر چشم انداز هر پرواز
گسترده .
می پیچم
به درد
هنگام که روی برمی گردانی
و نمی شناسی ام .
شیرین تر از شوکران
مرگ است
دیگر
تنهایی را باور می کنم....
نیما خسروی
16تیر93
شرح برخی از اشاره ها ،تلمیح ها ، کنایه ها و بازگشت های تاریخی و ادبی :
*شغاد :شَغاد یا شُغاد نام برادر ناتنی رستم ، داماد شاه کابل بود. موجب کشته شدن او و دیگر برادرش زواره و رخش شد. او در شکارگاه چاهی کند و آن را پر از تیغ و نیزه کرد. سپس رستم را به بهانهٔ شکار به آنجا برد و رستم سوار بر رخش به همراه زواره در آن چاه افتادند. رستم پس از افتادن در چاه در حالی که زخمی شده بود تیری به شغاد زد و او را کشته و کینستانی کرد.
*شبلی : اشاره ابوبکر دلف بن جَحدر صوفی معروف قرن سوم هجری شاگرد جنید بغدادی از عرفای معروف که درداستانی که عطار نیشابوری در کتاب تذکره الاولیا درباره حسین منصور حلاج و او چنین نوشتهاست: «...... پس هر کسی سنگی میانداخت، شبلی موافقت را گلی انداخت، حسین منصور آهی کرد، گفتند: از این همه سنگ هیچ آه نکردی از گلی آه کردن چه معنی است؟ گفت: از آنکه آنها نمیدانند، معذوراند ازو سختم میآید که او میداند که نمیباید انداخت....»
* به سوگ شهریاری سرنگون از اسب: اشاره به مرگ داریوش سوم و سرنگونی پادشاهی هخامنشیان به روایت تاریخ وقتی اسکندر در تعقیب داریوش از پارس راه ماد را پیش گرفت و داریوش نیز برای تجهیز سپاه توفیقی نیافت. با" بسوس" ساتراپ باختر که خویشاوند داریوش سوم محسوب می شد و عده ای از بزرگان پارس، از جانب ری به ولایت باختر عزیمت کردند. در حدود دامغان ،" بسوس " ، که از آمدن اسکندر مطلع شده بود، شاه را به قصد کشتن، زخم مهلکی زد و به سوی باختر گریخت و خود را اردشیر پنجم، شاه ایران خواند. اسکندر وقتی به بالین داریوش رسید او از آن زخمها فوت کرده بود و فاتح جسد او را با تأثر و احترام به پارس فرستاد.
*بابک: بابک خرمدین (مرگ ۶ صفر ۲۲۳(قمری)۷ ژانویه ۸۳۸ (میلادی)برابر با ۲۱ دی ماه خورشیدی(رهبر اصلی شورشیان ایرانی خرمدین است که بعد از مرگ ابومسلم برخلافت عباسی شوریدند. در دوران خلافت عباسیان شمال آذربایجان کانون شورش طولانی مدت و خطرناک علیه خلافت بود که توسط بابک خرمدین رهبری میشدهاست و بر شمال غرب ایران تاثیر گذاشت و بیش از ۲۰ سال - از ۲۰۱ ه. ق/۸۱۶-۸۱۷ م تا ۲۲۲ ه. ق /۸۳۷ م - طول کشید. در جنگ میان بابک خرمدین و خلیفه عرب، افشین از شاهزادگان ایرانی وابسته به دربار عباسی از جانب خلیفه مامور دستگیری بابک شد وسرانجام خرابذ در ۹ رمضان ۲۲۲ ه. ق/۱۵ آگوست ۸۳۷ م توسط نیروهای فرغانهای فتح و غارت شد. بابک فرار کرد ولی توسط بزرگ ارمنستانی - سهل بن سنباط - که به او پناه دادهبود، دستگیر شد و به "افشین" که از حاکمان محلی ایرانی وو وابسته به عباسیان بود تحویل دادهشد. افشین بابک را در ۳ صفر ۲۲۳ / ۴ ژانویه ۸۳۸ به سامرا فرستاد. معتصم او را سوار بر فیل به معرض نمایش گذاشت و با بیرحمی زیاد او را اعدام کرد. جنازهٔ او بر چوبهٔ دارش باقیماند و منجر شد تا نامش به این منطقهٔ شهر اطلاق گردد.
اعدام بابک به احتمال زیاد در ۶ صفر ۲۲۳ ه. ق / ۷ ژانویه ۸۳۸ - انجام شد، که در آن بابک با لباسی از دیبا و کلاهی از سمور، سوار بر فیل - که هدیه پادشاه هند به مامون بود - ظاهر گشت.کل طول خیابان بابالعامه در هر دو طرف با سواره نظام و پیادهنظام و جمعیت زیادی از مردم پر شده بود. معتصم دستور داد تا جلاد کارش را شروع کند. ابتدا دستها و پاهای بابک قطع شدند و سپس با دستور خلیفه جنازه تکهتکه شده بابک در حومه شهر سامرا به دار آویخته شد. سرش برای نمایش به دیگر شهرها و به خراسان فرستادند. بعضی منابع مانند خواجه نظام الملک طوسی در کتاب سیاستنامه نقل میکنند که در هنگامی که دست اول بابک را میبریدند، بابک صورتش را با دست دیگرش به خون میآلود. وقتی معتصم علت آن را پرسید، بابک پاسخ داد، که چون خونریزی باعث رنگ پریدگی صورت میشود، من صورتم را خونین میکنم که کسی گمان نکند، که بابک ترسی به دل راه دادهاست. به گفته طبری عبدالله برادر بابک با خونسردی مشابه به استقبال مرگ رفت.
* یهودا: یهودای اسخریوطی، یکی از حواریون عیسی بود که مکان وی را به دشمنانش نشان داد. در کتاب مقدس و در انجیل متی درباره یهودا گفته شده است که وی با شتاب از این عمل خود پوزش خواست و پس از بازگرداندن سی سکه نقره، خود را حلقآویز کرد.
نزدیک به دو هزار سال است که نام «یهودا»، سی سکه نقره پاداش وی، و بوسهای که به عیسی داد تا خود و عیسی را به سربازان رومی بشناساند، بهعنوان نمادهای خیانت در فرهنگ غرب مطرح است.
* انکارت بهترین گواه عشقت !:اشاره به سخن عیسی در شام آخرخطاب به حواریون : «ای پطرس، آگاه باش، امروز قبل از اینکه خروس بانگ بزند تو سه بار خواهی گفت که مرا نمی شناسی.» لوقا باب ۲۲
*بروتوس: مارکوس یونیوس بروتوس)اوایل ژوئن ۸۵ – ۲۳ اکتبر ۴۲ پیش از میلاد) معروف به بروتوس سیاستمداری در اواخر دوران جمهوری روم بود. عمده شهرت او به واسطهٔ ایفا کردن نقشی اساسی در ماجرای قتل ژولیوس سزاراست.
*قابیل: فرزند آدم و حوا، و نخستین قاتل در تاریخ بشریت است. قابیل از برادرش هابیل بزرگتر بود. مطابق کتاب مقدس، قابیل پس از پذیرفتهنشدن قربانی خود در برابر خدا، برادر خود هابیل )که قربانی او مورد پذیرش خدا قرار گرفت) را میکشد و از بهشت رانده میشود. قرآن این داستان را بدون ذکر نام هابیل و قابیل (اگرچه در تفسیر سخن از او بسیار رفتهاست نقل میکند.
* شوکران: شوکران در قدیم برای کشتن محکومین به اعدام مصرف میشده است. نوشیدن جام شوکران توسط سقراط قدیمیترین مورد ثبت شده در این رابطه است. در یونان باستان، مجازات اعدام بوسیله خوراندن شوکران به طور معمول در مورد اشخاص ذی الحقوق، یعنی کسانی که واجد حقوق مدنی و اجتماعی بودند، به کار گرفته می شد، چراکه مقرر گردیده بود که اعدام این افراد در کمترین زمان ممکن و با کمترین میزان رنج و درد و عذاب صورت بپذیرد. به همین منظور، وقتی شوکران به فرد محکوم به مرگ خورانده می شد، بدن وی به تدریج کرخت و بی حس می گردید و این بی حسی از پا آغاز می شد و چون به قلب می رسید موجب هلاکت فرد می گشت.
* چه ارزان می فروشی ام و به چاه و دندان گرگ ها:اشاره به داستان یوسف و برادرانش که برای چوپانی گله رفتند و یعقوب یوسف را به دنبال آنها فرستاد تا از سلامتی گله و برادرانش برای یعقوب خبر بیاورد. برادرانش با دیدن او توطئه چیدند.در مآخذ یهودی چنین امده که برادران با اشاره به یوسف گفتند« او را بکشیم، و به یکی از این چاهها بیندازیم، و گوییم جانوری درنده او را خورد. و ببینیم خوابهایش چه میشود.» پس یوسف را در چاه انداختندو اورا به بیست پاره نقره به کاروان اسماعیلیان فروختند و یوسف به بردگی مصریان گرفتار شد
3515سلام واقعا عالیه، من زیاد بهت سر میزنم انصافا سایت خیلی خوبی دارین
شاد و خوشبخت باشین