نظر تارکوفسکی درباره ی سریر خون به کارگردانی کوروسوا :
اما نابغه ای مثل کوروساوا چه می کند ؟
او یک محیط متمایز ، با یک درخت به یاد ماندنی را انتخاب می کند.
سواران 3 بار به دنبال 3 دایره می روند.
اما از زاویه دید درخت در نهایت مشخص می شود که آن ها راهشان را به دنبال یک نقطه ادامه می دادند. سواران باور ندارند که مدت طولانی ست راهشان را گم کرده اند.
کوروساوا در نحوه ی برخورد با مفهوم فضا یک رویکرد شاعرانه ظریف را به نمایش می گذارد. وی خودش را بدون کوچکترین ادا و اطوار یا مبالغه ای بیان می کند.
چه چیز می تواند ساده تر از این باشد که دوربین را تنظیم کنی و با آن 3 مرتبه بازیگرانت را دنبال کنی ؟!