هر روز به شنیدن از مرد شکسته
==========
هر روزچون هر روز
به دیدار مردی می رفتم
که خسته بود...
می گفت:«قصه ی من؟ !....بگذریم!
چه مانده از قوی گردن فراز دیروز؟؛
سرگذشت درخت خشک بیابان دور
چه شنیدن دارد؟
من از زنان
به اندازه ی زیبایی شان دروغ شنیده ام ...»
هر روزسنگ صبور واگویه پاییزهای اندوهش
می گفت و می گریستم
می گریست و می نگریستم
می نگریست؛
می نگریستم!
تقصیر آئینه نبود
مرد
شکسته بود...
نیما خسروی
این اثر را می توانید اینجا ، اینجا و اینجا ببینید