از تو ای پدر
تنها
عینکی به من رسید!
یادم باشد ازین پس،
جهان را ،
آنگونه که هست ببینم !
تو باشی
و گام بگذاری روی برف
زمستانم
گرم ترین فصل سال می شود
تو باشی و لبخند باشد
شراب مستم نمی کند
تو باشی گیسوان بیفشانی
چتر ها از شهر کوچ می کنند!
تو باشی و من باشم
گریه نام مرا از باد خواهد برد!
تنها تو باش
تا من
باشم.
نیماخسروی
16آذر94
خفتن به تنهایی
بر تختی که برای دو نفرجادارد
یاشب را با یار به بامداد پیوستن
بر تخت یک نفره!
"ما"
ریشخند جاودانه آدمی است
بر بی رحمی زمان
-که تو رااز من می گیرد-
بیا !
این شب بی تو نمی گذرد.....