«میخواهم یکی از هنرمندان آن کلیسای جامعی باشم که بر فرازِ دشتها ایستاده است. میخواهم از سنگ، سرِ یک اژدها، فرشته یا شیطان یا شاید یک قدیس بسازم؛ کدامش؟ واقعن اهمیتی ندارد، در هر مورد لذتی یک سان احساس میکنم. هر چه باشم، باایمان یا بیدین، مسیحی یا ملحد، دوشادوش دیگران در ساختن کلیسای جامع کار میکنم؛ زیرا من هنرمندم و هنرور، و آموختهام که چهرهها، اعضا و پیکرها را از سنگ درآورم.
هیچگاه ناگزیر نیستم دربارهی داوری آیندگان یا معاصرانام نگران باشم؛ نام و نامخانوادگیام در هیچجا حک نشده است و با من از صحنه روزگار محو میشوند، اما جزء کوچکی از خودِ من در آن جامعیت گمنام و ظفرمند باقی خواهد ماند؛ اژدها یا شیطان یا شاید یک قدیس، چه فرقی میکند!»
برگرفته از کتاب برگمان به روایت برگمان - ترجمه دکتر مسعود اوحدی - انتشارات سروش