نگاه من

اندیشه -هنر۰ ادبیات

نگاه من

اندیشه -هنر۰ ادبیات

اندرباب ترجمه ناپذیری شعر (شاعرانگی 10)


اندرباب ترجمه ناپذیری شعر (شاعرانگی 10)

در خصوص ترجمه ناپذیری شعر سخن ها گفته اند و تا حد زیادی با آن ها موافقم که عدم تطبیق پیش فرض های فرهنگی – زبانی در متن مبدا تا متن مقصد بزرگترین چالش مخاطب برای درک شعر خواهد بود.   

 

 بیاییم یک بار دیگر این موضوع را باهم مرور کنیم :به راستی چه چیز باعث می شود شعری به زبان دیگر ترجمه شود؟   


 نخست نام آوری شاعر ودیگر حظی که مترجم در زبان پایه از شعر برده و خواسته ما را در آن بهره شریک سازد.  

 

 

 در ترجمه شعر با چند دشواری رو به روییم .                                                              

1. انتقال محتوای شعر با بار فرهنگی آن به زبان دیگردشوار است :آقای دکتر شفیعی کدکنی در جلسه های درس شان در دانشگاه هارواردبه تجربه ی جالبی اشاره داشتنند ایشان می گویندکه علی رغم کوششان برای صرف انتقال مفهوم در خصوص بیت حافظ «به می سجّاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید /که سالک بیخبر نبود ز راه و رسم منزلها»، «یک از هزاران»معنای این شعر هم به ذهن مخاطبان ینگه ی دنیا منتقل نشد. 

زیرا کسی که از تمایز فرهنگ ایرانی نسبت به فرهنگ فرنگی خبر ندارد ساده دلانه چنین می اندیشد که مگر«می»همان شراب نیست که به انگلیسی می شود wine و سجاده همان prayer-rug نمی شود؟    

و همین گونه تا آخر بیت یعنی مفاهیم سجاده رنگین کردن،پیر مغان،سالک، راه و رسم منزل ها.... 

2.انتقال وزن ، آهنگ کلام و حتا هجا ها ،آرایه های ادبی از زبان مبدا به زبان مقصد دشوار و گاه غیر مکن است .اگر تعریف ساختار گرایان را در اینکه شعر رخدادی است که در زبان رخ می دهد بپذیریم برای انتقال یک اثر به زبان دیگر کار دشواری لازم است به ویژه که عناصر موثر بر شعر چون آهنگ و هجا و حتا وزن آن در این جابه جایی دچار آسیب اساسی خواهد شد .

پس تا اینجا ما هنگامی که با یک اثر ترجمه شده رو به روییم باید به خاطر داشته باشیم که شیر بی یال و دو اشکمی را به جای شیر اصلی تحویل گرفته ایم و مترجم هر چقدر هم توانا قادر به انتقال همه ی بار فرهنگی و ادبی و آرایه های زبانی آن اثر نمی باشد،همچنین در برابر ترجمه ی آثاری همچون” چیدن سپیده دم “یا “سکوت سرشار از ناگفته هاست” ازمارکوت بیگل” و یا شعر های لورکا یا لینگستن هیوز و..که به ذهن و دستان شاعرتوانایی چون شاملو باز سرایی شده سر تعظیم فرود می آوریم اما باید این قبیل آثار را جزو استثناها به شمار آوریم .

چیزی که درترجمه شعر خیلی مهم است نزدیک شدن به روح و جوهره شعر است .

من فکر می کنم بر خلاف متون علمی و گزاره های فلسفی که مترجم باید رعایت امانت داری را در انتقال معنای گاه واژه به وازه به انجام برساند هر چه بیشتر وارد موضوعات انتزاعی و پر ایهام چون شعر می شویم نیاز به بازآفرینی اثر بیشتر می گردد.از این رو ترجمه های شاملو نه برگردان صرف اثر که بازسرایی آن به دست یک شاعر بزرگ به شمار می آید.

و دیگر مترجمان حتا اگر جوهر و درون مایه ی شعر را دریافته باشند چون هنراو را در بازسرایی ندارند در نتیجه آنچه به زبان مقصد ابه جا می نمایند ، ناقص و آسیب دیده می نماید.نویل کاگ هیل، مدیر انجمن شعردر توصیف شعر بلند ایکور سروده ی گاوین بنتاک می نویسد:1

« همچنان که چهره ای را از میان یک میلیون چهره دیگر باز می شناسیم، بی آنکه دقیقاً بتوانیم بگوییم که بینی آن چه شکلی داشته، یا چشم ها به چه رنگ بوده است، به همین سان در این شعر تجربه ای بی نقص را باز می شناسم، که هر چند آن را می شناسم بدون این شعر قادر به شناختن آن نبوده ام . و نمی توانم آن را به زبانی سوای زبان خود شعر تفسیر کنم.»

درک چگونگی زیبایی یک شعر گاه به قدری دشوار می شود که از حوزه های زبان ، عاطفه ، تخیل و فرم در می گذرد .شعری را می خوانی که بی نیاز از این معیار ها به دلت می نشیند یا گرمت می کند یا تکانت می دهد.

در خصوص این شعر ها نمی دانم از مترجم محترم چه کاری ساخته است !باری اگر بخواهم سخن را کوتاه کرده و به نتیجه برسانم بگویم که برخی ازشعرها رامی توان ترجمه نمود به شرطی که به دست شاعر ی ازموده وکاردان بازسروده شوند و بسیاری شعر ها باید در زبان و فرهنگ خودشان بمانند حتا اگر "گوته "هم که باشی در حسرت ارتباط بی واسطه و لذت بردن ازشعر حافظ باید بسوزی و بگدازی و بگذری !  

 نیما خسروی


1.http://parandehnist.blogfa.com/post-108.aspx



شاعرانگی های نیما خسروی را اینجا ببینید :شاعرانگی (نوشته هایم درباره شعر و شاعری )
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد