شعر “ایکور” را سالیان پیش خواندم از همان آغاز بر خلاف دلزدگی غالب که از خواندن آثار ترجمه شده در من پدید می آمد ؛ مجذوب این اثر شدم .هر چند هنوز هم بر این باورم که شعر ترجمه ناپذیراست زیرا مترجم هر چقدر هم توانا قادر به انتقال همه ی بار فرهنگی و ادبی یک اثر نمی باشد.شاید برخی از دوستان بر این نظر خرده بگیرند و آثاری همچون” چیدن سپیده دم “یا “سکوت سرشار از ناگفته هاست” از” مارکوت بیگل” را گواه بیاورند که باید در پاسخ شان بگویم اینها و از ان دست هم استثنا هستند و هم به ذهن و دستان توانای چون شاملو باز سرایی شده اند.
ایکور اما برایم اینگونه نبود و از همان دم نخستین که خواندمش بدان دل سپردم و تاثیر شگرفی در بر ذهن و دلم نهاد. پس از چندی و درپی رخداد های زمانه نسخه ای از این شعر راکه داشتم از دست دادم و از آن پس ایکور هم به یکی حسرت های گمشده ام و نوستالژی هایم بدل شد تا دوباره یافتمش .می خواهم یکی از زیبا ترین شعر هایی که خوانده ام را به شما تقدیم کنم. بماند به یادگار . امیدوارم شما هم ازخواندنش لذت ببرید:ارادتمند: نیما خسروی