نگاه من

اندیشه -هنر۰ ادبیات

نگاه من

اندیشه -هنر۰ ادبیات

بدرود ای اشک چشم هایم بی قرار در پی ات روان

بدرود ای اشک چشم هایم بی قرار در پی ات روان 

1.بعضی آدم ها انگار دنباله ی فراتر دارند.گویی به جایی ، راهی ، آبشخوری وصلند.بعضی آدم ها گرفتارت می کنند،بی آنکه بخواهی چند و چون کنی تسخیرت می کنند و می کشانندت به جایی که خاطر خواهِ دوست!وای آن نگاه ، آن نگاه سمج ،آن لبخند همیشگی و آن رفتار شوخ و شیرینش از دلم نمی روند.

  

می گویند ان که می گرید یک درد دارد و ان که  می خندد هزار ویک درد...اما هیچ وقت فکر نمی کردم مرا با هزاران غم که لبخند پرمعنای تو در برابرشان صبوری ام می اموخت رهایم کنی ...رهایمان کنی ....یعنی چه ؟ یعنی دیگر نمی خندی؟سر به سر کسی نمی گذاری؟دشواری های زندگی را به سخره نمی گیری ....چه می گویم ؟

2. باورم نمی شود!چه طور ممکن است رابین ویلیامز خودکشی کند؟رابین ویلیامزبزرگ و دوست داشتنی؟او که در « انجمن شاعران مرده » کیفیت نگاه و نگرش و عمق نگریستن را به من یاد داد. (راستی چند نفر از شما پس از تماشای فیلم روی میز ایستادید و جهان را نگریستید؟) و(با چه رویاهایی که می آیند )عاشق زیستن و عاشق مردن را به من اموخت،با بی خوابی خواب خوش خیالی هایم را در خصوص شخصیت آدم ها آشفت .چقدر دوستت داشتم با هر فیلمی که در آن یگانه بودی «به دام انداختن»، «چه رویاهایی می‌آیند»، «یک ساعت عکاسی»،«پچ آدامز»، «ملوان زبل»، «مرگ دوباره»، «شاه ماهیگیر»، «هملت»، «مرد دویست ساله»، «رییس‌جمهور بعدی»، «جومانجی»، «خانم دابت فایر»، «ویل هانتینگ نابغه» و «شوالیه تاریکی برمی‌خیزد» و می درخشیدی نه تنها به خاطر اینکه نقش داشتی ،به این سبب که در هر نقش زندگی کردی .بودنت سرشار بود اما نبودنت جای خالی لبخند های پر معنا در زندگی ست.
خوابت آرام رابین .
و
بدرود ای اشک چشم هایم بی قرار در پی ات روان.
نیما خسروی
21مرداد93

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد