نگاه من

اندیشه -هنر۰ ادبیات

نگاه من

اندیشه -هنر۰ ادبیات

ما سه نفر

آدمی به پرواز هایش زنده است

چند سال پیش زمانی که در دانشگاه درس می خواندم مشکلی برای یکی از همکلاس های ما پیش آ:مد و او را از دانشگاه اخراج کردند...تصمیم گرفتیم که فردای آن روز به حمایت از دوستمان سر کلاس نرویم و به جای ان به دفتر رئیس دانشگاه که آخوند زبان نفهم و عضومجلس خبرگان هم بود رفته و آنجا تحصن نموده و الغای حکم نا عادلانه در حق دوستمان را خواستار شویم...درمجموع5 -24نفربودیم که هم قسم شدیم ...همانطور که به ساعات آخر شب نزدیک میشدیم یکی یکی خبر می رسید که دوستان از آمدن انصراف داده اند...کم کم اضطراب را در نگاه یکایک بچه ها می دیدم و خودم هم دست کمی از انها نداشتم ..انجام اینکار مساوی بود بادر افتادن با شبکه مافیایی و سیاسی حاکم بر دانشگاه و چه انگ ها که به ما نمی زندند و چه بسا خودمان هم در خطر تعلیق از تحصیل و مشکلات آتی قرار داشتیم.تنها وحدت و یکپارچگی می توانست ما را از آسیب پذیری تا حدودی حفظ کند...صبح که شد نیمی از دوستان کناره گرفتند وبسیاری از آنها هم که باقی مانده بودند در رودر بایستی گیر کرده بودند....به راه افتادیم ....دیگرتوجهی به رفقایم که سر قرار نیانده بودند یا انها که آمدند و گفتند نیستیم و رفتند و آنها که به گوشم می خواندند که آینده خودم را بخاطر یک دانشجوی اخراجی به خطر نیندازم نداشتم وقتی به دفتر رئیس رسیدیم فقط سه نفر بودیم ...من..آن دانشجوی اخراجی و یک دوست دیگرمان....امروزکه سال ها از ان رویداد گذشته و دانشجوی پر شر و شور و آرمانگرای آن زمان آرامترو( شاید عاقل تر!) شده است می اندیشم که به راستی همه ی آنها که به مصلحت یا ترس یا منفعت از مطالبات شهروندی و حقوقی خود میگذرنددوام عمردولت ستمپیشگان رابیمه میکنند....من در آن روز و پس از ان کار زیادی نتوانستم برای آن دانشجو انجام دهم اما در پیش وجدانم سربلندم .امروز رفقای آن دوران که تنهایمان گذاشتند در گوشه ای از این خاک روزگار می گذرانند.انها ندانستند( یا این مهم را نادیده گرفتند)که زندگی ماندن در پیله تنگ و تار عادت ها و پیروی کورکورانه ازقوانین پیر و پوک و پوسیده ی حاکم نیست و ادمی به پرواز هایش زنده است. این خاطره رابه این دلیل نوشتم که تاکید کنم همبستگی ،جسارت و ازجان گذشتگی و تحمل مصایب و فداکاری شرط اساسی رسیدن به آزادی است.تا زمانی که ترس یا طمع یا مصلحت اندیشی بر ما حکومت میکند هر تحقیری را خواهیم پذیرفت و به هر ناشایستی تن در خواهیم داد.

نظرات 1 + ارسال نظر
امیر دوشنبه 26 دی‌ماه سال 1390 ساعت 05:20 ب.ظ

چند روز دیگه امتحان دارم. دو هفته ای میشه که تیتر اول ذهنم این امتحان هستش. دیشب تبلیغ مراسم گلدن گلوب رو دیدم. یک لحظه از ذهنم گذشت: جدایی نادر از سیمین.
دوباره تیتر اصلی برگشت و گدن گلوب محو شد.
خبر جایزه فرهادی رو تصادفی رو دیدم. این شکلی شدم
سرچ کردم. جریان رو از قلم شما خوندم. لذت بردم.
درود بر فرهادی
درود بر ایران و ایرانی
اینا تیتر اول ذهنمه الان.
درود بر شما که با این نوشتار زیبا، پیام رسان این خبر خوش بودید.
به امید روزی که زندگی بهتر تو خود ایران باشه و نه بیرون از اون.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد