نگاه من

اندیشه -هنر۰ ادبیات

نگاه من

اندیشه -هنر۰ ادبیات

نگاهی به فیلم درخت گلابی ساخته داریوش مهرچویی

بر این باورم که یکی از ده فیلم برتر تاریخ سینمای ایران درخت گلابی است، نه فقط به خاطر ژست روشنفکرانه اش که ارایه یک اقتباس ادبی موفق از نوشته گلی ترقی ، همراه با روایت عاشقانه دل انگیزی که به ورطه سانتی مانتالیسم و هندی بازی نمی افتد ، درخشش گلشیفته که از همان نخست پیدا بود سهم بیشتری از سینمای ایران می طلبد و سایر بازی های هنرمندانه بازیگرانش با اشاره ظریفی به ماجراهای تاریخی و سیاسی کشور دارد و سیر دلچسبی که همچون یک سمفونی شکوهمندپیس از طی فراز و فرودش به درستی و به هنگام به نتیجه می رسد .ایهامی که از درخت گلابی قدیمی که میوه نداده و نویسنده داستان که فکر میکند خلاقیتش را در نوشتن از دست داده بر می آید همراه با خاطرات او از آن باغ و ان درخت موسیقی فیلم از یکی از قطعات فیلیپ گلاس به نام Mad Rush استفاده شده ،فیلمبردای استادانه محمود کلاری تماشگر را به درون فضای ذهنی شخصیت ها و دغدغه هایشان می کشاند مهر تاییدی است بر ارزش های کارگردانی که هنرمندانه توانسته در جامعه تاثیر بگذارد: داریوش مهرجویی

نیما خسروی 

 

به هر جا می‌نگرم، درختی رنگین می‌بینم که چون شاهزاده‌خانمی آینه به دست، محو تماشای خودش ایستاده و آن پرسش اساسی ابدی را تکرار می‌کند: «آینه! بگو زیباترین زن دنیا کیست؟! بهترین، بزرگترین، هنرمندترین…» باغ انباشته از تپش و نجوا و زمزمه است. لبریز از هیاهوی حیاتی مغرور! همه، جز درخت گلابی، که با بدنی خاموش و دستهای خالی میان آن‌همه ولوله و رشد و رویش ایستاده و گوشش، بدهکار به ملامت این و آن نیست! انگار شیخ پیری است نشسته در خلوت! متواضع، شکرگزار و شکیبا!

 

این درخت هوشیار است و به تماس انگشتان من پاسخ می‌دهد. این درخت، حرفی پنهانی دارد و با من در نجواست. به شاخه‌ی همین درخت بود که مادربزرگ پشه‌بندش را می‌بست و در کنار همین درخت بود که پدر به نماز می‌ایستاد… این درخت با من آشناست! کدخدا می‌گفت این درخت دوباره بار خواهد داد، وقت مناسب. فعلاً که سکوت کرده و انگار به نظاره‌ی جهان و خودش نشسته‌است. بوی خودش را می‌دهد. بوی تنه‌ای انباشته از تجربه‌های غنی و دقیقه‌های معطر و عشق‌ها و دردها، و بویی دیگر، بوی کفش‌های کتونی «میم»! [صدای خنده و شبحی از خیال «میم»

 

نگاهم تا دورترین قمر نورانی پیش می‌رود و مغز محدودم می‌کوشد تا معنای بینهایت را حلاجی کند! بینهایت کهکشان، بینهایت فضا، بینهایت هستی، و زمانی که آغاز و فرجام ندارد و من… [خیال دانشجوهای پرسشگر]

[پیانوی فیلیپ گلاس] خستگی باستانی، خستگی موروثی ذره‌ذره از تنم به‌در می‌شود. آرامش پربار این درخت، به من هم سرایت کرده‌است. خوبم! خوشم! کجام؟ هیچ‌جا! نیمه‌شب است یا نزدیک سحر؟ نمی‌دانم! انگار در مکثی خالی میان دو دقیقه‌ی پرهیاهو نشسته‌ام. میان بی‌نهایت گذشته، و بی‌نهایت فردا. و نگاهم، به عنکبوتی است که صبور و آرام، توری نازک می‌بافد.

(محمود شایان (همایون ارشادی)- درخت گلابی- اثر داریوش مهرجویی(

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد