نگاه من

اندیشه -هنر۰ ادبیات

نگاه من

اندیشه -هنر۰ ادبیات

انگار همه زخم های زندگی ام یکجا سر باز کرده اند....

نیما خسروی:انگار همه زخم های زندگی ام یکجا سر باز کرده اند....

گاه پیش می آید که به ناگاه زخمی از گذشته سرباز می کند و چرک و عفونتش زندگی ات را می آلاید و همه چیز را به کامت تلخ می کند.مثل آنکه توی تختت بالا اورده ای و همانجا به تخت ترا بسته اند!
گاه 

پیش می آید که افتادن به ناگاه یک استکان از دستت و شکستنش خاطره ناگوار فراموش شده خطای یک دوست،توهین بی پاسخ یک خویشاوند، نامهربانی یک رفیق ، بی ملاحظگی یک آشنا یا خیانت غیر منتظره عزیزترین آدم های زندگیت را به یادت می آورد و تو از این همه تعفن و کثافت که بالا آورده ای نه تنها رهایی نمی یابی که حالت بدتر و بدتر می شود زیرا فرق دارد این یکی با دیگر استفراغ ها .
در انها از شرشان راحت میشوی اما در این یکی از آنها خلاصی نیست .مثل آن می ماند که مجبور باشی توی آن همه گند و کثافت باقی بمانی و دست و پا بزنی .راه نجاتی هم نداشته باشی.
این روزها انگار همه زخم های زندگی ام همه با هم سر باز کرده اند....
نیما خسروی
12/05/1391

 


برچسب‌ها: نیما خسروی, دلنوشته ها, انگار همه زخم های زندگی ام یکجا سر باز کرده اند
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد