نگاه من

اندیشه -هنر۰ ادبیات

نگاه من

اندیشه -هنر۰ ادبیات

آنروز غمگین



آنروز غمگین که گلی بر مزارپدر نثار کردم به درود و بدرودی دیگربا او که چهل روز است در خانه ی سرد خاک حفته است...

بدینوسیله از همه ی دوستان و فامیل محترم که در غم از دست دادن پدر با حضور یا ارسال پیام های همدردی موجب تسلای دل بنده وخانواده شدند صمیمانه سپاسگزارم .
نیما خسروی 
جمعه بیست و نهم دی 1391

از طرف خانواده های خسروی – پور دیداری- رفیعی –ابراهیم پورو سایر بستگان


بدرود 
پدرم!
تو یکبار مردی و من 
هزار بار می میرم و زنده می شوم.
اکنون بخند
به حماقت شگرفی که زندگی اش می نامند-
نوبت من هم می رسد!

اینجاحکومت مطلق دلتنگی است
روبروی قاب عکست
نشسته ا م .
و به سلامتی خاطره ات 
می خندم 
می گریم 
می نوشم.
جامی به یادت
که تهی نمی شود
جامی به حال خرابم
که خالی است مانند خانه که نیستی 
و من چقدر تشنه 
چقدر دلبسته
اما 
خودمانیم پدر
می شود آیا 
-
یکبار دیگر-
تا ببینمت
ببویمت 
ببوسمت؟
می دانم 
آرزوی محالست 
اما چه کنم 
کودک می شوم هنگام گریه های بی قرارم 
کودک می شوم 
که چراغ یادت روشن است در دل تنگ 
بگذریم...
بدرود پدرم!‍

نیما خسروی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد