نگاه من

اندیشه -هنر۰ ادبیات

نگاه من

اندیشه -هنر۰ ادبیات

سفری با سعدی در دریایی توفانی !


همواره روش های تربیتی پیشینیان برای من پرسش آلوده بوده چون هر چند در بیشتر گاهان ایشان را به همان مقصودی که خواسته اند می رسانده اما به شدت نسبت به عوارض و آسیب هایی که به فرد به عنوان یک موجود انسانی وارد می شده بی توجه بوده و حقوق وی را نادیده می گرفته است تا آنجا که شان او را تا سطح یک قربانی پایین می آورده . در حکایت زیر برای آنکه ترس غلام (؟) از سفر دریایی برطرف شود به مشاوره ی حکیمی (؟) وی را درون آب می اندازند ! آخر این چه نوع تربیتی است ! یارو که دهانش آسفالت شده! ممکن است بگویید این حقوق زاییده رنسانس به بعد است و در طبله سعدی و هم روزگارانش یافت می نمی شود ! 
راست می گویید اما باز هم به این موضوع مشکوکم ! آخر در ادب و اخلاق پارسی که نسبت به ظریف ترین حالات و ژرف ترین کنش های آدمی واکنش و کنجکاوی نشان داده می شود این بی رحمی و بی فکری برای من هفتصد سال پس از او پرسش انگیز است .
این فقط یک پرسش هرمنوتیک نیست این کلنجاری است که من با نظام فکری پیشینیان داشته ام .اخر دلم می سوزد برای زرگر داستان مولوی که به طمع گرفتن نتیجه اخلاقی جوانک را مسموم میکند و از ریخت و قیافه و تندرستی محروم می سازد تا دخترک از وی متنفر شده و مهر پادشاه را به دل بگیرد آخر این جنایت است !
در این باره بازهم با شما سخن ها دارم...این حکایت را از گلستان سعدی بخوانید تا بعد...
نیما خسروی 

«پادشاهی با غلامی عجمی در کشتی نشست و غلام ، دیگر دریا را ندیده بود و محنت کشتی نیازموده ، گریه و زاری درنهاد و لرزه براندامش اوفتاد. چندانکه ملاطفت کردند آرام نمی گرفت و عیش ملک ازو منغص بود ، چاره ندانستند . حکیمی در آن کشتی بود ، ملک را گفت : اگر فرمان دهی من او را به طریقی خامش گردانم . گفت : غایت لطف و کرم باشد . بفرمود تا غلام به دریا انداختند . باری چند غوطه خورد ، مویش را گرفتند و پیش کشتی آوردند به دو دست در سکان کشتی آویخت. چون برآمد به گوشه ای بنشست و قرار یافت . ملک را عجب آمد. پرسید: درین چه حکمت بود ؟ گفت : از اول محنت غرقه شدن ناچشیده بود و قدر سلامتی نمی دانست ، همچنین قدر عافیت کسی داند که به مصیبتی گرفتار آید.»


پ.ن:

در این که ماهیت داستان ها ساختاری نمادین و مثلی دارد که حرفی نیست منظور من این است که اخلاق، اخلاق است و انسان ، انسان .ما در زندگی روزمره مان کارد نمی کشیم و روده کسی را از شکمش بیرون نمی آوریم اما همین ماجرا را با آب و تاب می نویسیم یا می خوانیم یا بر پرده سینما با لذت تماشامی کنیم دچار بیماری شده ایم .بیماری که با ماهیت انسانی ما فاصله دارد و باید به دنبال درمانش باشیم .

من اگر بخواهم کودکم را از ترسیدن از تاریکی باز دارم یک دفعه او را در یک اتاقتاریک نمی اندازم تادر را رویش قفل کنم تا ترسش برزیرد با او به اتاق روشن می روم و کم کم انجا راتاریک میکنم و بعد توی تاریک روشن با او حرف می زنم و سایه بازی و حلاصه کم کم به او کمک میکنم تا بر ترس و اضطرابش فائق اید ومن هنوز هم بر این باورم که این طرز برخورد قدما کلنگی و دور از انصاف بوده !:)


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد