نگاه من

اندیشه -هنر۰ ادبیات

نگاه من

اندیشه -هنر۰ ادبیات

کابوس باغ یخی شعری از نیماخسروی



کابوس باغ یخی

=========

در واپسین گام کابوس

نه جنبش برگی

نه لبخندی

نه کمان رنگی.


در خشکزار سکوت؛

تاریک بودم

سرما

چیره بر دست 

و دلم .

درختان 

هیولاهای برهنه

خاموش

در برابرم؛

پربودم از انعکاس واژه ای

نامفهوم

در معبد هزار ستون،


در کوله بار چیزی نیافتم

نه چراغی

نه لقمه نانی 

نه حتا 

یادگاری کوچک از عشقی قدیمی.


چشم در چشمم

مردانی منجمد؛

در طلسمی ابدی.


سایه نفرینی

پا به پایم

می دوید.


ضربه ناقوس ها سرود:

از تو 

چه مانده 

مسافر 

خاطره های 

فراموش؟

در آسمان حیرت

نه باوری

نه ستاره ای

نه داوری؛


رو در رویم 

باغ یخی

یا 

سرنوشت من؟!


نیما خسروی


برچسب‌ها: کابوس باغ یخی شعری از نیماخسروی

نظرات 1 + ارسال نظر
رضا چهارشنبه 9 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 10:21 ق.ظ

سلام
عالی بود.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد