نگاه آنجلوپولوس
سینمای آنجلوپولوس ویژگی های منحصر به فردی دارد. او در فیلم های خود موضوعات انسانی چون مهاجرت، تبعید و تنهایی را دستمایه قرار داده است. سکانس های آرام و طولانی با نگاهی شاعرانه به عناصر پیرامون، از وجه مشخصه های دیگر آثار اوست.
فلینی و آنتونیونی با خلق سینمای شخصی، مبهم و نمادین خود درواقع راه گذر از رئالیسم سنتی را پیمودند. آندره تارکوفسکی و تئو آنجلوپولوس را می توان دو وارث اصلی این سینما دانست. هردوی آنها با بازیگران مکتب شرق اروپا مثل گانز، مارچلو مارستوریانی و ارلند ژوزفسن کارکرده اند و هردو در نوشتن فیلمنامه هایشان با تونینو گوئرا، فیلمنامه نویس آثار فلینی و آنتونیونی همکاری داشته اند. سینمای آنها بیش از آنکه جذاب باشد، قابل احترام است. سینمایی که با برداشت های طولانی و استادانه، تصاویر آگاهانه و تکان دهنده، ضرباهنگ به شدت کند (که حتی از سرعت حرکت یک حلزون هم کمتر است)، سبک خاص بازیگری، خودستایی فلسفی، فقدان دردناک شوخ طبعی، بینشی تیره و بدبینانه و وسواس فکری نسبت به آب و گل مشخص می شود.
آنجلوپولوس، سیاسیساز است اما به ندرت آثار او رنگ و بوی سیاسی به خود میگیرند و به اصطلاح ژورنالیستی سیاستزده نیستند. او، بارها نشان داده است که تراژدی بهترین بستر آمیزش افکارش درباره تاریخ یونان با چالشهای سیاسی در هر دوره سیاسی این دیار است؛ و با انتخاب تمهای نوستالژیک و وطندوستانه چنان بر فرق سیاستمداران مورد نظرش میکوبد که از او داستانگویی جسور و در عین حال دلسوز و واقعبین میسازد.
آنجلوپولوس سعی در نگفتن دارد تا گفتن. او دیالوگها را به حداقل و تا سرحد «کم گوی و گزیده گوی» تلخیص میکند و آنها را به عنوان عامل فرمال پیشبرنده و اخباری در دهان شخصیتهای فیلمهایش میگذارد.
آنجلوپولوس به کارگردان نقاش سینمای جهان شهرت دارد و بسیاری از فیلمهای او تاکنون جوایز مهم و معتبر بین المللی از جشنوارههایی چون “کن” و “تسالونیکی” را دریافت کرده و از سوی تعدادی از انجمنهای منتقد اروپایی، آثار مهمی ارزیابی شدهاند. آنجلوپولوس از معدود کارگردانان دلبسته به روایتهای تراژیک است و همواره در آثارش عناصر جنگ، مهاجرت و اسطوره روایت میشوند. او وقایع را در بستر تاریخ و رخدادهای اجتماعی و سیاسی بیان میکند و به سبک کار خود وفادار است. پولوس از هر آنچه ببیننده را به اعماق تاریخ یونان بکشاند، استفاده میکند.
فیلمهای آنجلوپولوس عموما بر مبنای تمهای انسانی مشخصی مثل مهاجرت، هویت فرهنگی، مرزبندی جغرافیایی، سرگشتگی، تنهایی و اندوه انسان روشنفکر و نوستالژی ساخته شدهاند. آدمهای فیلمهای او غالبا انسانهای تنها و سرگشتهای اند که دنبال چیز گم شدهای در گذشته میگردند و به همین منظور دست به سفر میزنند. سفر درونمایه محوری آثار آنجلوپولوس است.
بسط ریتمیک و موسیقی
آنجلوپولوس از جمله فیلمسازانی است که آثارش بدون موسیقی عقیم میگردند. موسیقیهایی که او به کار میگیرد، در جایی به وسعت لانگشاتهایش و در جای دیگر به صمیمیت کلوزآپهای او هستند. سینمای آنجلوپولوس از معدود سینمایی باشد که نتها در آن داستانسرایی میکنند. موسیقی در شخصیتپردازی کمک مینماید و حتی در پیشبرد داستان موثر است. در ساختار روایت داستان ریتمی وجود دارد که گاهی از جنس کلام و گاهی از نوع موسیقی است و لذا بدون موسیقی، آنجلوپولوس راه به جایی نمیبرد. با این اوصاف، چنین هماهنگی فرمالیستی به شدت در خدمت محتوای فیلم است و در چارچوب نقل ایدههای فیلمساز خوشخدمتی مینماید. این موسیقی تبدیل به ریتم داستانی و در واقع «بسط ریتمیک» میگردد تا جایی که تصویر در خدمت موسیقی در میآید: رقص. رقصهای دونفره، شاید لازم به یادآوری نباشد که رقصهای دونفره باز هم از موتیفهای سینمای آنجلوپولوس هستند. موسیقی بیان است، و آنجلوپلوس بیانگر آن، او هیجان ظاهری را از فیلم میگیرد و به آن هیجان روحی هدیه میکند.یک قاب: یک تصویر
در باب زیباییشناسی آثار آنجلوپولوس قلمفرسایی فراوان شده است و کیست که با دیدن فیلمهای او انگشت حیرت به دهان نبرده باشد؟ برای نمونه، یک لانگشات از دشت گریان کافی است. قایقها، پاروها، پوشش سیاه آدمها و پرچمهای سیاه در احتزاز، نیمه بالای قاب آسمان و نیمه پایین آب که آسمان را آینه شده است. حرکت تیلت (حرکت عمودی دوربین) بسیار کند به پایین و سوژهها در مرکز تصویر. این میزانسن چه چیز را تداعی میکند؟ یک تشییع جنازه؟ به ظاهر چنین است. یک مهاجرت؟ حرکت موازی و همزمان ریتمیک پاروها قایقها را شبیه به دسته پرندگانی سیاه میکنند که بین زمین و آسمان در پروازند و کوچ میکنند. نمونه زیبای دیگر، ملحفههای سفید در پیشزمینه، نوازندگان در میانه و دریا در عمق است. آیا این تعبیر سرود صلح نیست؟ میتواند باشد. اما ناپایدار، چون با صدای فریاد و شلیک گلوله، نوازندهها از هم میپاشند و هریک به سویی میدوند. کمی بعد دست خونین نوازنده پیر لکهای بر ملحفه (دامان صلح) میاندازد. آرامش در یونان و چه بسا کل جهان آسیبپذیر گشته است. در قاببندی آثار آنجلوپولوس، نه چیزی زاید و نه چیزی ناقص است. حتی اگر یک پرنده تصادفاً در قاب پرواز کند، به همزیستی ریتمیک عناصر صحنه افزوده شده و تن در میدهد. آنجلوپولوس از معدود کسانی است (شاید بعد از کوروساوا) که از نزدیک تا عمق را در قاب محصور میکنند و بین پسزمینه و پیش زمینه ارتباط مفهومی برقرار مینمایند.
آبشخور : هفتمین ققنوس
بیان شاعرانه، از هومر تا آنجلوپولوس