نگاه من

اندیشه -هنر۰ ادبیات

نگاه من

اندیشه -هنر۰ ادبیات

درباره یNOSTALGHIA ساخته آندری تارکوفسکی Andrey Tarkovsky

«نوستالژی» در میان آثار تارکوفسکی حائز شرایط ویژه ای است. پس از مشکلاتی که بعد از ساخت فیلم «آینه» برایش پیش آمد و به ناچار به جلای وطن او انجامید ، این فیلم اولین فیلم او در غربت است که در ایتالیا ساخته می شود. سینمای تارکوفسکی همواره به عنوان سینمای نخبه گرا دارای پیچیدگی ها و ابهام های خاصی است که آشنایی با نوع نگرش و اندیشه او به درک سینمای او کمک زیادی می کند.

تحلیل نوستالژی را با دو قسمت تحلیل مضمون و تحلیل سبک :





.1)      – زمان دایره وار (circular time)


تارکوفسکی هواره از زمان خطی (linear time) که مرگ در انتهای آن چنبره زده است ، هراس داشت. زمان نیوتونی که در آن مسیر زندگی از زندگی جنینی تا گور آن چنان اندیشه او را به خود مشغول می دارد که از سینما به عنوان ابزاری برای شکستن این مسیر خطی و تبدیل آن به مسیری که مرگ و پیری و بیماری نیست از موتیف های اساسی اندیشه او را تشکیل می دهند. از اواخر قرن 19 چنین آرمانی ابتدا در ادبیات جامه عمل پوشید و در آثار « جویس » و « ویرجینیا ولف » نمودار شد. این شیوه های گریز از پایان که یادآور مرگ است ابتدا به صورت خلق اثر هنری در ساختاری « بی زمان – بی مکان » و سپس در گسست وحدت زمانی شکل گرفت. پس زمینه صدای ساعت در جای جای فیلم گذر زمانی را نشان می دهد.در «نوستالژی» ، « دومینیکو» از زمان نیوتونی گسسته و در انتهای جهان ایستاده است.





 2)- کشف حقیقت مطلق


دومینیکو تجسم اسطوره ای است که به حقیقت مطلق دست یافته است و دغدغه ای ندارد. هراس تارکوفسکی از مرگ سبب می شود تا تمام چیزهای میرا را در همان شکل موجود مومیایی کند تا گذر زمان آنها را فرسوده نکند. همه چیز مثل مجسمه در زمان ایستاده اند. این همان خوابی است که «ساسنوفسکی » در فیلم تعریف می کند. دغدغه جاودانگی برای فیلمساز که در جایی می نویسد : « زندگی چیزی جز یک آغاز نیست» معنا دارد.یکی از تفاوت های انسان و حیوان عدم پذیرش سرنوشت است. انسان و اراده اش در برابر اراده ای که می خواهد او را به زانو درآورد مقاومت می کند و حتی تا فدا کردن هستی خود هم پیش می رود. مثل آتش زدن راهبه ای ویتنامی که دشمن خانه اش را اشغال کرده است و او با قربانی کردن خود جاودانگی یا مطلق شدن را آرزو می کند.


 



3)- طبیعت گرایی « روسو»یی


دومینیکو وقتی از پایان جهان به دست انسان های سالم و عاقل سخن می گوید ، چشم به آغاز و بازگشت به طبیعت اولیه دارد.جایی دور از دنیای عقلانی فناپذیر. چشم به آغاز دارد و به شمعی که در دست آندره است. آندره ادامه زیستن دومینیکو است. به همین دلیل وقتی به خانه قدیمی دومینیکو باز می گردد و به آینه نگاه می کند به جای خود تصویر دومینیکو را می بیند. این ایده بازگشت اولیه به طبیعت یادآور ایده بازگشت « ژان ژاک روسو» است. به همین دلیل پسر دومینیکو وقتی پس از 7 سال که توسط پدرش زندانی شده است آزاد می شود جهان را  به جای زمینی ویران به شکل طبیعتی محض و سبز می بیند.








4)- جاودانگی یا جایی که مرگ نیست


جدا از هراس تارکوفسکی از پیری / مرگ ، او شدیدا از بیماری هم هراس داشت به طوری که به طور عجیبی مرتبا به پزشک مراجعه می کرد. این ترس از بیماری نهایتا در مرگ آندره در فیلم تجسم می یابد که به خاطر بیماری قلبی می میرد و آنچه قابل ذکر است اینکه خود او هم بر اثر تومور سرطانی می میرد. تمام فیلم های تارکوفسکی گریزی جادویی از پرتگاهی که به مرگ ختم می شود به سوی جاده زندگی است. در « نوستالژی » ، آندره بارها به آب نگاه می کند. آب در نوستالژی نمادی از آرامش مطلق است. و یا به تعبیری همان «زهدان » یا « جهان رحم مادر » که نیچه همواره آرزوی بازگشت به آن را داشت. استخر « سنت کاترینا» همان « زهدان مادری » است. همان برکه قدیمی کنار خانه کودکی های اوست. در صحنه ای اندره با اوجنیا می گوید : « این زندگی است. می دانی این ها چرا در آب ( استخر سنت کاترینا) هستند ؟ چون می خواهند همیشه زنده بمانند






 »5) – گناه نخستین – مادونای زایش ( قصه مسیح و مادر)


در سینمای تارکوفسکی زانو زدن ها ، تلاشی برای رهایی از خشم پدر بزرگ و نجات از مجازات است. در صحنه کلیسا سرایدار شرط براورده شدن نیاز را زانو زدن می داند.



 در ادامه همان گفتگو اوجنیا می پرسد « چرا زن ها بیشتر از مردها دعا می کنند ؟» و مرد در جواب می گوید : « چون باید بچه دار شوند و بچه ها را بزرگ کنند ! » در حقیقت نوعی رنج کشیدن یا ایثار برای آفرینش و زایش. و در ادامه همین صحنه است که از زهدان مادر مقدس پرنده ها پرواز می کنند. تیتراژ ابتدایی فیلم فلاش بکی از فیلم قبلی او « آینه » است. همان روستا به همراه تصویر سه زن و سگ و اسب. اسبی بی سوار و سگی که یاد گله و شبان را در متون عهد جدید به خاطر می آورد.




 

6)- تارکوفسکی و فرویدیسم


تارکوفسکی علیرغم اینکه به دیدگاه های فروید در باب « لیبیدو» و « عقده ادیپ» معتقد نیست اما در جای جای فیلم نوعی رابطه فرویدی را به تصویر می کشد. از دید او عشق فرویدی همان میل جنسی است. در تصویر رویای آندره ، نخست زنی وارد اتاق هتل می شود و همراه با شنیدن صدای چک چک آب تصویر اوجنیا را می بینیم که در آغوش زن اول ( که همسر اندره) است می گرید. در این صحنه نوعی تقابل در دو زن به عنوان دو نماد مشاهده می شود. ماریا همسرش ( که هم نام مریم مقدس) است به عنوان چهره معصوم / ایثارگر( ماریا حامله است) و اوجنیا که دارای چهره ای جذاب و جوان و وسوسه انگیز است.

در صحنه عتاب اوجنیا و ترسو خطاب کردن آندره و اینکه آندره را یک روشنفکرنما و قدیس خطاب می کند که با هم خوابگی بیگانه است اوجنیا از رویای کرم ( که در تمثیل فرویدی خصلت نرینگی دارد )و اینکه نتوانسته قبل از رسیدن کرم به کمد ( خصلت مادگی) او را از بین ببرد سخن می گوید. در ادامه خون دماغ شدن اندره به نوعی ترس از مجازات را به خاطر می اورد.در نوستالژی ، آندره عشق وسوسه گر اوجنیا را رد می کند و به ایمان دومینیک پناه می برد.





با شمعی در دست. رابطه تارکوفسکی با پدرش در زندگی واقعی اش که سرانجام او و مادرش را ترک می کند هم در نوستالژی به خوبی نمایان است. او اشعار « آرسنی تارکوفسکی » - پدرش- را در جای جای نوستالژی می خواند ، می خواهد به دیدار او برود و ژاکت کهنه اش را که سه سال است نپوشیده به تن می کند ، اما کتاب شعر پدرش را می سوزاند و غم راندگی ( هبوط) از بهشت پدرش را می خواهد به فراموشی وام دهد. این مساله به طور واضحی « ادیپ فرویدی» را به یاد می آورد. آندره می خواهد بار این گناه را کم کند. بخش جنسی مادر ( اوجنیا)‌ را رد می کند و تنها بخش معنوی ( مادونای زاینده) را می طلبد. به همین دلیل است که در تمام فیلم های تارکوفسکی حتی بوسه ای میان پسر و مادر رد و بدل نمی شود.



7)- عصر غربت امید


آندره تارکوفسکی (= آندره گورجاکف نوستالژی) از یک سو نسبت به کشورش روسیه و از سویی نسبت به عصر بی مسیح احساس دلتنگی می کند.این منطق ساسنوفسکی ، شاعر تبعیدی نوستالژی است.منطقی اسطوره ای (mythos-logic) وقتی زندگی در ایتالیای آزاد را رها می کند تا به زندگی بردگی در شوروی تن دهد. در فیلم گورجاکف بر نمی گردد و چاره را در استخر سنت کاترینا می بیند تا هم زمان با خودسوزی دومینیکو او نیز زندگی اش را ایثار کند.





آندره باید سه بار از استخر بگذرد و سه بار شمع روشن می کند. زنان سه گانه در تیتراژ فیلم و طاقی های سه ضلعی خانه پدری روسی در دل خرابه های کلیسا یادآور تثلیث است که به قول دکتر محمد صنعتی ، تارکوفسکی با در نظر گرفتن جنبه مادری (ماریا) به آن ها تربیع (چهارگانه) را می سازد. در انتها با یکی شدن آندره در دومینیکو (پسر در پدر) نوعی بازگشت ( در پی هبوط) رخ می دهد .




II) سبک نوستالژی


فیلم آشکارا به شکل روایت « اپیزودیک » بیان می شود که از مختصات سینمای اصیل و هنری اروپا است. در سینمای تارکوفسکی الگوی پیش برنده پیرنگ چندان به « علیت » استوار نیست و شدیدا « شخصیت محور» است ، که این هم از ویژگی های سینمای اروپاست. تارکوفسکی برای نشان دادن شخصیت ها در حین گفتگو زاویه پشت قاب ( 180 درجه ) یا زاویه دوربین (shoulder view) را بکار نمی گیرد . به عنوان نمونه در صحنه گفتگوی اوجنیا با سرایدار کلیسا ما با یک گردش 360 دوربین روبه رو می شویم که در سینمای جهان چنین استفاده ای را تنها در سینمای « یاساجیرو اوزو» می توان سراغ گرفت. استفاده از تکنیک ضد نور در صحنه ابتدایی گفتگوی آندره و توجنیا در راهرو مسافرخانه به کار رفته است تا بیننده حالات حسی چهره هنرپیشه ها را به وضوح نبیند (نوعی پیچیدگی تصویری).


هم چنین فلاش بک های سیاه و سفید که در فیلم « آینه » هم تارکوفسکی از آن استفاده می کند در القای حس خاطرات و گذشته ها به خوبی عمل می کند. با دقت در نوع روایت پیرنگ می بینیم که سینمای تارکوفسکی به هیچ وجه به مانند سینمای هالیوود سینمای دارای پیرنگ دراماتیک نیست. در واقع ما با شکل کلی مقدمه – ماجرا- گره افکنی – گره گشایی – نتیجه روبه رو نیستیم و هم چنین ازنقطه اوج دراماتیک هم خبری نیست. استفاده از تکنیک فوگینگ مصنوعی سهم به سزایی در وهم آلود کردن فضای گذشته در فلاش بک ها دارد. شخصیت های مشابه فیلم دومینیکو و آندره هستند که در تقابل با تضاد (ماریا-اوجنیا) پرداخته شده اند. راوی به صورت سوم شخص محدود به کار رفته است و هم چنین الگوی پیش پرنده پیرنگ چندان بر قهرمان فیلم استوار نیست. در شروع فیلم این پیش روندگی توسط آندره – اوجنیا و در اواسط فیلم توسط آندره – دومینیکو انجام می پذیرد.در پایان سینمای تارکوفسکی را باید سینمای شدیدا مولف با ویژگی های سینمای اصیل اروپایی دانست.منبع


 - برگرفته از کتاب " جاودانه های سینما "



نوستالژی / کارگردان : آندره تارکوفسکی/سناریو : تارکوفسکی و تونینو گوئرو/ بازیگران : الگ یانکوفسکی – ارلند جوزفسن -دومیزیانا گئوردینو / ۱۹۸۳- ایتالیا


با همین موضوع بیشتر بخوانید:

یک نما ازنوستالژیا ۱۹۸۳ آندری تارکوفسکی : شعر ترجمه ناپذیر است 

سکانس آخر فیلم ” نوستالژیا ” اثر آندره تارکوفسکی

کاربرد و اهمیت صدا درآثار تارکوفسکی

اینجاست پایان جهان؟

معرفی فیلمساز : آندری تارکوفسکی

گفتگو درباره ی استاکر( Stalker) با آندری تارکوفسکی

استاکر:پاسداشت امید با رویکرد اخلاقی

تارکوفسکی : هنر پاسخی برای نیازهای معنوی

سینمای تارکوفسکی : تلاش برای رهیافت به دنیای پررمز و راز درونی

تارکوفسکی : بهتر است بازیگرپایان فیلم را نداند

زیبا ترین سیمای انسانی که تارکوفسکی آفرید

شاعرانگی درسینما (بخش نخست : استاکر – آندری تارکوفسکی)

“استاکر” ساخته ی “آندره تارکوفسکی” Stalker 1

 



آبشخور: هفتمین ققنوس

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد