نگاه من

اندیشه -هنر۰ ادبیات

نگاه من

اندیشه -هنر۰ ادبیات

پرده ی آخر

پرده ی آخر

=======

 پرده فرو افتاد.

صندلی ها

بغض ِخالی از تماشاچی.

زن ِ نمایش

تاج از سربرداشت.

مرد در تردید!

 سیب در دستش

نقشش را اجرانکرده

هنوز!

 تماشاندارد

دیگر

این نقش.

 زن

بازگشت

 به خانه ی  کابوس

و صدای کفش هایش

پیچید در گیجاگیج حسی با من.

وطعم ِ سیب

حسرت با حبس ابد!

 روی صحنه ام ؛

نقش ِ من آغاز شده  

در هستی .

بی تماشاچی ؛

بی همبازی

بی آنکه کلام بدرخشد بر لب

و اشک

بشکفد درنگاه

صندلی ها تعظیم کرده اند

تنهایی سوت می کشد

 وسکوت

برایم کف می زند.

 هنوز

روی صحنه ام ؛

….

پرده فرو افتاد

چراغ؛

خاموش.

 نیما خسروی


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد