نگاه من

اندیشه -هنر۰ ادبیات

نگاه من

اندیشه -هنر۰ ادبیات

اسب کهر را بنگر۱۹۶۴:تراژدی آدم های تنهاو عصیان آنها

 

اسب کهر را بنگر۱۹۶۴:تراژدی آدم های تنهاو عصیان آنها
==================== =============
درشگفتم که برخی فیلم ها با آدمی می زیند و تا پایان عمربا اویند و رهایش نمیکنند .فیلم اسب کهر را بنگر نیز سالیان سال است که با من است .نخستین بار ۵-۶ ساله بودم که در تلوبزیون مبله ی ” شاب لورنس” خانه در شبی دیر هنگام،یواشکی و زمانی که پدر و مادرم خفته بودند به تماشای این فیلم نشستم و دیدن این فیلم چند بار دیگر تکرارشدوهمینطور در درونم ادامه یافت .نمی دانم تنهایی قهرمان فیلم بوده یا بازی درخشان ” گریگوری‌ پک”-که سالیان بسیاری شیفته اش بودم –یا موضوع عصیان تا حد مرگ قهرمان تنها که دربرابر ظلم بود که تا این سان این فیلم مرا تاکنون رها نکرده است. به حدی که پس از آن در همان سال های نوجوانی ۱۰ -۱۲ ساله بودم که کتاب “زنگ ها برای که به صدا درمی آید” و “وداع با اسلحه” همینگوی را که درباره جنگ های داخلی اسپانیای زمان دیکتاتوری فرانکو بود را نیز با حرص و ولع خواندم .
ذر آن سال ها رفتن به اسپانیا و جنگیدن همراه با آزادیخواهان اسپانیایی که نمی خواستند فاشیسم کشورشان را تصاحب کند به نوعی خودکشی شر افتمندانه هنرمندان و روشنفکران تلقی میشد . همینگوی نیز مذتی را در اسپانیا جنگید. به قول دیگر همه انهایی که خسته از زندگی می خواستند یک جوری کلکشان تمیز و افتخار امیز کنده شود سر از اسپانیا در می آوردند!
به هر حال می خواهم کمی شما را با این فیلم بیشتر آشنا کنم :
فیلم‌ «اسب‌ کهر را بنگر» مانند بسیاری‌ از فیلم های‌ فرد زینه‌مان‌ دربارهِ‌ شخصیتی‌ است‌ تنها و اصولگرا که‌ در موقعیتی‌ بحرانی‌ مورد آزمون‌ قرار می‌گیرد و بر سر دوراهی‌ پایبندی بر اعتقاداتش‌ یا عدول‌ از آنها، دچار تردید می‌شود. این، یکی‌ از تمهای‌ اصلی‌ فیلم های‌ زینه‌مان‌ است‌ که‌ در شخصیت‌ گری‌ کوپر در فیلم‌ «ماجرای‌ نیمروز»، پل‌ اسکافیلد در «مردی‌ برای‌ تمام‌ فصول» و گریگوری‌ پک‌ در «اسب‌ کهر را بنگر» و بسیاری‌ دیگر از فیلمهای‌ زینه‌مان‌ شاهد آن‌ هستیم.
از سویی دیگر، گرایش‌ زینه‌مان‌ به‌ واقع گرایی‌ اجتماعی هم‌ در بسیاری‌ از فیلم هایش‌ ازجمله‌ در این‌ اثر به چشم می خورد. هرچند وقتی‌ زینه‌مان‌»اسب کهر را بنگر» را می ساخت، گفت‌ که‌ قصد حمله‌ به‌ هیچ‌کس‌ و هیچ‌ گروهی‌ ازجمله‌ رژیم‌ فرانکو و کلیسای‌ اسپانیا که‌ از فرانکو حمایت‌ می‌کرده، را نداشته‌ است‌ و همین‌ سخن او موجب‌ دلسردی‌ مردم‌ و منتقدین‌ شد.
شاید به‌ همین‌ دلیل‌ است‌ که‌ اندرو ساریس‌ فیلم‌ را استعارهِ‌ سیاسی‌ بی‌درد خوانده‌ است. اما، ما در «اسب کهر را بنگر»‌ خلاف‌ این‌ اظهار نظر زینه مان را در مورد فیلم شاهد هستیم، چرا که‌ زینه‌مان‌ با شخصیت‌ اصولگرای‌ ضد رژیم‌ فرانکو، یعنی‌ مانوئل‌ آرتیگز همدردی‌ کرده‌ و از رئیس‌ پلیس‌ رژیم‌ فرانکو یعنی‌ کاپیتان‌ وینولاس‌ شخصیتی‌ منفور می‌سازد.
فیلم‌ با تصاویری‌ از مستند معروف‌ فردریک‌ روسیفِ فرانسوی‌ با نام‌ «مردن‌ در مادرید» که‌ در سال‌ ۱۹۶۳ دربارهِ‌ جنگهای‌ داخلی‌ اسپانیا ساخته‌ است، شروع‌ می‌شود. بعد صحنه‌ای‌ پس‌ از پایان‌ جنگهای‌ داخلی‌ را می‌بینیم‌ که‌ مبارزین‌ شکست‌ خورده‌ ضد فرانکو در مرز فرانسه‌ اسلحه‌هایشان‌ را تحویل‌ می‌دهند تا در فرانسه‌ به‌ تبعید بروند. گویی‌ این‌ صحنه‌ هم‌ ادامهِ‌ همان‌ فیلم‌ مستند است؛ با کنتراستی‌ بالا و تصاویری‌ با گرین(دانه)‌ درشت. مبارزان، به‌ ترتیب‌ صف‌ کشیده‌اند و جلو می‌آیند و اسلحهِ‌ خود را تحویل‌ می‌دهند. تا اینکه‌ نوبت‌ به‌ مانوئل‌ آرتیگز (گریگوری‌ پک)، مبارز معروف‌ می‌رسد.
بازی‌ پک‌ در این‌ صحنه‌ بسیار زیباست؛ او می‌ایستد در حالی‌ که‌ صورتش‌ ثابت‌ است، نگاهش‌ را به‌ اطراف‌ می‌چرخاند و به‌خوبی‌ مردد بودنش را در پذیرش‌ شکست‌ نشان‌ می‌دهد. سپس‌ برمی‌گردد و از تحویل‌ دادن‌ اسلحه‌اش‌ خودداری‌ می‌کند، اما دوستانش‌ اطرافش‌ جمع‌ می‌شوند و شکست‌ را به‌ او می‌قبولانند. تیتراژ روی‌ تصاویری‌ با حرکت‌ دوربین‌ به‌ عقب‌ از روی‌ صورت‌ مبارزین‌ افسرده‌ای‌ که‌ در صف‌ ایستاده‌اند، نقش‌ می‌بندد. این‌ تصاویر به‌ خوبی‌ تلخی‌ شکست‌ مبارزین را به‌ تماشاگر القا می‌کنند.
بیست‌ سال‌ بعد، آرتیگز را با چهره‌ای‌ بی‌انگیزه‌ و افسرده‌ روی‌ تخت‌ می‌بینیم‌ که‌ پسربچه‌ای‌ به‌ نام‌ پاکو از او می‌خواهد انتقام‌ پدرش‌ را که‌ به‌ دست‌ رژیم‌ فرانکو کشته‌ شده‌ بگیرد. آرتیگز جواب‌ منفی‌ می‌دهد. این‌ نما، نمایی‌ است‌ های‌ انگل‌ (نمای‌ سرازیر) از گریگوری‌ پک‌ که‌ روی‌ تخت‌ خوابیده‌ و با پسر صحبت‌ می‌کند. انتخاب چنین‌ زاویه‌ دوربینی،‌ این‌ احساس‌ که‌ او فردی‌ ضعیف‌ و بی‌تفاوت‌ برای‌ ادامهِ‌ مبارزه‌ شده‌ است‌ را تقویت‌ می‌کند. آریتگز در جواب‌ پسر که‌ می‌گوید پدرم‌ به‌ خاطر فاش‌ نکردن‌ نام‌ تو کشته‌ شده، پس‌ تو باید انتقام‌ او را بگیری‌، می‌گوید: «کاری‌ که‌ پدرت‌ کرد به‌ خودش‌ مربوط‌ بود و کارهای‌ من‌ هم‌ به‌ خودم‌ مربوط‌ است.»
در اوایل‌ فیلم‌ کاپیتان‌ وینولاس‌ (آنتونی‌ کویین) در صحنه‌ای‌ به‌ کلیسا می‌رود و با روشن‌ کردن‌ شمع‌ دعا می‌ خواند تا بتواند آرتیگز را از بین‌ ببرد و به‌ نزد همسرش‌ بازگردد. ولی‌ در پایان‌، وقتی که‌ به‌ هدف‌ خود می‌رسد در عین شگفتی، همسرش‌ را فراموش می کند. این‌ صحنه‌ نشان‌ می‌دهد که‌ رژیم‌ فرانکو به‌ خرافه‌ اعتقاد داشت‌ تا دین اصیل و‌ واقعی،‌ و کلیسای‌ اسپانیا صرفاً دست‌آویزی‌ بود برای‌ ظلم‌ به‌ مردم‌ اسپانیا و حکومت بر آنها.
«اسب کهر را بنگر» در مقایسه‌ با فیلم های‌ درخشان‌ زینه‌مان‌ مانند «ماجرای‌ نیمروز» و «مردی‌ برای‌ تمام‌ فصول»، از آثار شاخص‌ زینه‌مان‌ نیست. اما به‌ هر حال‌ این‌ گریگوری‌ پک‌ است‌ که‌ با بازی‌ خوبش‌ ‌ (که‌ البته‌ بازیهای‌ قدرتمندانه‌ اش در فیلم های«کشتن‌ مرغ‌ مقلد» و «تعطیلات‌ رُمی» را هم به‌ یاد داریم)، «اسب‌ کهر را بنگر» را از فیلمی‌ متوسط، به‌ حد بالاتری‌ ارتقاء می‌دهد و این‌ از اعجاز بازیگران‌ بزرگ‌ است.
– ۱۹۶۴ – اسب کهر را بنگر Behold a Pale Horse

کارگردان: فرد زینه مان
فیلمنامه: ج،پ میلر بر مبنای داستانی از امریک پرسبرگر
فیلمبردار: ژان بادال
موسیقی: موریس ژار
بازیگران: گری گوری پک ، آنتونی کوئین ، عمر شریف ، میلدر داناک ، ریمون پلگرن ، پائولو استویا

زمان: ۱۲۰ دقیقه سیاه و سفید 
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد