نگاه من

اندیشه -هنر۰ ادبیات

نگاه من

اندیشه -هنر۰ ادبیات

یکه تازی های به خطای بزرگان و شیفتگی های کورکورانه ما

   

چند شب پیش  با دو تن دوستان یکرنگ و مهرباندر بوستانینشسته بودیم و از هر دری سخنی می راندیم ،تا سخن بدینجا رسید که گفتم اثری از استاد” شجریان” را گوش داده ام به نام «نفسی با تو » که سه تارش را زنده یاد “پرویز مشکاتیان” نواخته و نی اش را “محمد موسوی” .دربخشی از این کار شجریان «کاروان» جاودان یاد “غلامحسین بنان” را بازخوانی نموده که این ترانه برای بسیاری از پارسی زبانان آشناست آنچنان که با هنرمندی بزرگانی چون “مرتضی خان محجوبی”، ” جوادمعروفی" و شعر زنده یادان” سعدی بزرگ ” و ” رهی معیری ” در دستگاه دشتی با ان اغاز جادویی اش در مایه ی دیلمان به زیور آواز بنان آراسته و ماندگار شد .

باری این ها همه در ستایش اثری است که ۶۰سال پیش ساخته و پرداخته و ارایه شد اما انچه “محمد رضا شجریان “عزیز خوانده به هیچ روی کار موفقی نیست .
اثری که با اجرای ارکتسترال و پیانو و ویولن در ۶۰سال پیش ساخته شده توسط استاد بی بدیل موسیقی کشور به بدترین شکل با تار و تنبک بارخوانی شده ونه دریغ شکوهناک اجرای پیشین را دارد و نه صدای شجریان(متاسفانه ) توانسته جایگزین یا هم همآل آوای فرخ وفرحزا و آسمانی بنان شود .
اینکه از امثال شجریان که به نوعی محک و معیار هنر آواز در سرزمین ما می باشند چنین اشتباهاتی بر آید شاید برای شیفتگان صدایش باور نکردنی و چه بسا تکان دهنده به نظر بیاید .و من در اینجا سخنم دو مخاطب دارد .مخاطب اصلی سخنم خود استاد است و مخاطب دیگرشمایان .
استاد گرامی به احترامت از جای بر می خیزم و با شاهکار هایت بسیار صفا می کنم .اینکه دردانه ای باشی در قحط الرجال هنر ممکن است وسوسه کننده باشد اما چندان خوب نیست .چون اگر خودت باورت شود که پهلوان جماعتی آنگاه هر تصمیم و کنشی را خارج از دایره منطق یا خرد جمع بر خود روا می بینی و می شود انچه با بازخوانی «کاروان » شد.خدا نکند که پس از سیاستمداران هنرمندان نیز به استبداد رای دچار ایند .

هیچکس به تنهایی کامل نیست .حتا اگر شجریان یا اخوان یا شاملو باشد!
———————————————————————————
به طور حتم سخن ابوالفضل بیهقی یادمان هست که اینگونه نوشت :
«…سخنی نرانم تا خوانندگان این تصنیف گویند شرم باد این پیر را.»
چندی پیش در صفحه ی فیس بوکم منازعه ای بر سر شفیعی کدکنی بر پای بود و جماعتی به تندی بر منتقدی جوان می تاختند و ناسزایش می گفتند.می گویم شفیعی کدکنی استاد بی همتا و شاعر خوبی است اما بطور مطلق نباید نظراتش را پذیرفت .به خصوص آنجا که اظهار نظر ها و سلیقه ها و پسند هایش را با تحلیل های نقد ادبی می آمیزد ؛کافی ست که کتاب خاطرات “هوشنگ ابتهاج “به نام«پیر پرنیان اندیش» بخوانید تا در شگفتی بمانید از گویش مستبدانه و مصادره ی بسیاری از رخدادهای شعرمعاصر به نام خود و همچنین رفتار بی رحمانه اش با امثال رضا براهنی ! زیاد دور نشوم ، همین داستان با زیاده گویی های مغرورانه شاملو بود؛ یادتان هست چه با لطفی و….کرد ؟آنکه هنجار های پوسیده ی گذشته را از مهدی حمیدی تا فردوسی توسی با جسارت در هم کوفت خود قهرمان شایسته ی ادبیات آنگونه که باید می بود نبود یا نظرات اخوان درباب مزدشت را به یاد دارید؟
هیچکس نیامد به او بگوید امید جان چرا در بدعت ها و بدایع نیما یوشیج به نقل از نیچه نوشتی که با شعر چونان نوزاد تازه به دنیا آمده ناپاکی هایی می اید که می باید تمیز و ویراسته گردد اما خودت اجازه دادی بسیاری ازسروده های طنزو هزلت که بسیار با شاهکارهایت فاصله داشت چاپ شود ؟ سروده هایی که فقط به عنوان آثار هزل یکی از بزرگ ترین شاعران معاصر چاپ شده و خاک می خورند و به گرد “زمستان”، “کتیبه ” ،”آخر شاهنامه “، باغ بی برگی “، “قاصدک”و..نمی رسند؟
من نیز بر این باورم که آدمیان خالی از خطا نیستند اما مسئولیت نویسنده بودن مسئولیت خطیری است که ابوالفضل بیهقی آن را دریافت اما بسیاری از بزرگان معاصرمان ان را درنیافته اند .باید بدانی نسبت به انچه میگویی و به نام تو تمام می شود در برابر همگنانت ، خواننده هایت و آیندگان مسئولی .
این از کجای فرهنگ ما در می اید که بزرگان ما باورشان می شود که که یک تنه هر چه نباید را بگویند و شیفتگانشان در پشتیبانی کورکورانه جامه بدرند و سر بشکانند ؟
عزیزی می گفت این نه تنها از فرهنگ پهلوانی دیر و دور ایران زمین که پیشینه ی دینی ما نیز بر این دشواری می افزاید !آنجا که موبدان و کشیش ها و خاخام ها و ...را نماینده ی بی چون و چرای خدا خواندیم و هر انچه انها گفتند پذیرفتیم .مشکل فریب بزرگی است که ادمی به خود و دیگران روا می دارد و تسلیم به حس قدرت و توان مندی بی چون و چراو شعف نا محدودو سیری ناپذیری که از زانوزدن ، شیفتگی دیگران و بوسیدن دستمان به ما دست می دهد !
زمانه دگر گون گشته .به عبرت چشم خرد بگشاییم .
نیماخسروی
امرداد نود ودو 

آبشخور: هفتمین ققنوس 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد