نگاه من

اندیشه -هنر۰ ادبیات

نگاه من

اندیشه -هنر۰ ادبیات

دریچه ی من-شعری از نیما خسروی

دریچه ی من-شعری از نیما خسروی

دریچه ی من-شعری از نیما خسروی

   

بر بالای جنازه ات

ایستاده بیدارم

ای آنکه به جای من

که در خاک و خون خفته ای !

برای مردنت غمگین نیستم

سوگوار بخشی از جهانم

 که

باتو مرده است.

برای پرنده ام غمگینم

که نغمه ی امید نمی خواند .

بیا تابگویمت

چرا زمین هر بار می رسد به تو

تاریخ  تکرار می شود.

خاموشت می کنند

تا روشن نباشی !

می بُِِرند زبانت را

تا کلامت

خدارا نخواند

به رویارویی !

و گلوله بارانت می کنند

تا باران گل و سبزه  نباری!

 دریچه من

تاریک است

وچشم اندازش به گستره ی جهالت

چراغ را ریشخند می کند.

در چه جهانی زندگی می کنیم؟

که

سکوت چشم می دوزد به چشم جنایت

و

و مردمان سرخوشِ ِ فراموش کار

می گذرند

ازکنار گریه بی قرار شاعر؟!

فقر و گرسنگی

 لاشه خوارن خبیث

به تماشای مرگ  نشسته اند.

و کودکی دیگر نمی خندد

به جشن بادبادک ها.

مردگان دردشت سوخته

  دست در دست یکدیگر می خوانند:

« خوشبخت ها !

ازفراز پیکره های بدون سر

می گذرید

بی آنکه بنگرید.

پیش از آن که تکه تکه شویم

مرده بودیم!»

 

دریچه ام

تاریک است

و شب

بر ذهن چیره می شود.

در شگفتم

از بازی تکرار انسان و خدا

که  چرخ دوباره اختراع شود

تا سیب بداند راز هبوط را

و هزار بار

 از هزار سوراخ گزیده شوی

تا گردونه گردان اشتباه پدرانت باشی

تا عاشق شوی و

رهایت کنند

با دل غمین،

و خنجر بنشانند

به پشتت

دوستان نزدیک؛

تا بگردی همچنان

خلاف گردش زمین و زمان

آواره وپریشان در جهان

و کوته ترین

آهت

دودی

گدازان باشد

از حلقوم فریاد تاریخ

 

روی برمی گردانم از هر چه هست و نیست

و در ابدیت خویش

تلخ می گریم

.

.

.

دریچه ام

تاریک

دریچه ام

خسته

دریچه ام

خونین .

 

 

نیما خسروی

 

بازنویسی مرداد نود دو

آبشخور:هفتمین ققنوس

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد