نگاه من

اندیشه -هنر۰ ادبیات

نگاه من

اندیشه -هنر۰ ادبیات

چرا سپید می سرایم ؟(شاعرانگی ۸)


  

(شاعرانگی شماره ۸)

در پاسخ دوستی که برایم نوشته بود« شما که شعر نیمائی را رها کردید چگونه به رهروان وی بها می دهید؟»و در کل نظرم را دراین مورد خواسته بود ،چنین نوشتم :

التفات و  رویکردبه شعر سپید به این معنانیست که ارزش و بها به رهروان شعر شعر نیمایی یا طرفداران شعر قدیم ندهیم  یا آنها را به شمار نیاوریم .می خواهم بگویم اتفاقن این برخورد سخیفی است که ان را  نمی پسندم . 

نخست آنکه آنچه به عنوان شعر نیمایی مطرح گردید دست یابی به نگرشی نو به هستی و اندیشه و به همراه ان تحول در زبان و ابزار های شعری بوده که توسط شاملو ،اخوان ، فروغ و سهراب تکامل یافت و ما بهترین نمونه هایش را در آزمایش های نخستین شاملو ، شعر های اخوان و فروغ  می بینیم و در تنهایی ها یا به اتفاق دوستان زمزمه می کنیم و بسیار زیباست.

برای بنده آنچه اهمیت دارد شعر بودن کلام است حال به چه زبان و چه شکل بیان شده فرق نمی کند زیرا مخاطب هم می تواند ان را در قالب قصیده بشنود یا بخواند یا شعر نو نیمایی یا شعر سپید یا…

به عنوان مثال به این بیت توجه فرمایید:

شکسته دل تر از آن ساغر بلورینم

که در میانه خارا کنی ز دست رها!

باورتان می شود که این بیت از شاعری است که می گوید :

در آبگون قفس بین طاووس آتشین پر

کز پر گشادن او آفاق بست زیور

نیرنگ زد زمین شبه فلک به جلوه

پرگار زد هوا را قوس قزح به شه پر

عکسی ز پای و پرش زد بر زمین ز گردون

ز آن شد بهار رنگین، زین شد سحاب اغیر

ز آن حرف صولجان وش زیرش دو گوی ساکن

آمد چو صفر مفلس وز صفر شد توانگر….

 

(خاقانی شروانی)

حرف نیما هم همین بود .زبان و وزن و نگاهی که خاقانی به کار برده کاربرد امروزی ندارد و نیاز من و شمای مخاطب را برای شنیدن شعر و ارتباط باان برآورده نمی سازد ؛ پس تنها در قالب دو سه واحد درسی در دانشگاه پرداخته می شود یا در پژوهش ها مورد توجه کارشناسان قرار می گیرد.

پس از این دست که بنگریم  آثارهمه ی شاعران بزرگ قابل خواندن و ستایش اند.اما اینکه من اگرشعر نیمایی را رها کرده ام به همان دلیل است که غزل و رباعی و…هم نمی گویم (البته گاه گاه مرتکبش میشوم  اما نه جدی!)البته فراموش نکنیم تجربه ی بیشتر شاعران از سرودن شعر قدیم آغاز می شود. 

برای من پس از فروغ و اخوان شعر نیمایی تمام شده بود نه از حیث توان و قریحه ی شاعری بلکه به عنوان ابزار بیانی و رسانندگی اندیشگی از سوی دیگرشعر سپید سرودن بر خلاف داعیه بی خبران اصلن کار آسانی نیست !به ویژه که اقیانوسی چون شاملو در پیش توست و باید خیلی شناگر باشی تااز ان بگذری!

به عنوان یک شاعر باید بکوشی تا در دام های تقلید از بزرگان شعر نیفتی و جایگاه خود را بیابی. دام شعر کلاسیک از سنایی و مسعود سعد و انوری و خاقانی تا حافظ و سعدی و مولوی و…نوسان دارد . دام شعر نو نیمایی فروغ و اخوان و سهراب است اما دام بزرگ شعر سپید شاملو است که  یک تنه بر این قلمرو سایه افکنده و از او که بتوانی بگذری خودت هستی و یک بیابان نواوری و خلاقیت .

شعر سپید  دلتنگی بی انتهایی است درکویر تنهایی و تو مسافر ی هستی که مجال زیاده گویی نداری ؛ باید دیوان دیوان حرف برای گفتن داشته باشی -ان هم حرف حساب -و  در فشرده ترین واژه ها بیانش کنی.در این مسیر هیچ کمکی نیست که تو را به مقصد برساند .

شعر سپید شعر بی وزن نیست ؛ پر است از مفاهمی نو و گاه در عین ِ حقانیت متضاد. با شعر سپیدمی توانی رمانتیک باشی ، فلسفه بورزی یا تا بی درکجای اندیشه بتازی .من شعر بی وزن را نمی پسندم . شعر سپید اهنگ هجایی خود را دارد .مانند آن است که بر باد سوار شوی .و این شکوهمندی علی رغم همه ی زحمت و عسرتش می ارزد تا سواری بر شتر لنگ ِوزن و قوافی چه قصیده , چه غزل و چه نیمایی.

 

نیما خسروی

ششم شهریور نود ودو 

 


برچسب‌ها: چرا سپید می سرایمشاعرانگی ۸
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد