نگاه من

اندیشه -هنر۰ ادبیات

نگاه من

اندیشه -هنر۰ ادبیات

نوشته ای از دولت آبادی درباره اخوان ثالث

نوشته ای از محموددولت آبادی درباره مهدی اخوان ثالث

  

نوشته ای از محموددولت آبادی درباره مهدی اخوان ثالث

شاعر،مهدی اخوان ثالث ،مردِ زمستان های طولانی و طولانی،سرانجام درهُرمِ سمج شهریورماه یک هزار و سیصد و شصت و نه درگذشت.نمی گوییم و نخواهیم گفت که او در عسرت مرد .اما باید بگوییم رهااز تنگناهای نکبت زده ی این زندگیِ وامانده هم نبود هنگامی کهَ تَسخُرمی زد به تمام نشانه های دل آزارِ روزگاری که داشت از آن می گسست.

 اخوان ثالث چند روز ی پیش از مرگ ،اشاره به توجه دلسوزانه ی همسر و فرزندانش ،به دوستش گفته بود :«این ها می خواهند سه سال دیگر مرا زنده نگه دارند» و…ادامه داده بودکه «حالا سه ماه دیگر باشد ،چه طور می شود؟!»و رندانه پوزخند زده بود!به نظر می رسد،او پیشاپیش حسابش رابامرگ واکنده و یک سره از تردید های مرگبار آن رسته بوده است..

در حقیقت او چیزی از خود برای مرگ ،برای بلعیده شدن باقی نگذاشته بود: در باب فن و صناعات شعر و کلام اخوا ن ، اهل نظر سخن گفته اند ،می گویند و خواهند گفت .اما،شاید من حق داشته باشم بگویم او در شعر معاصر شاخص آن چه بود که اصطلاحاٌ زبان خراسانی نامیده می شود؛شاخصِ زبانی با پیشینه ی فاخر و سرافراز هزارساله.فزونی و کاستی او را نیز ،هم در این اقلیمیت باید جست.بدین معنا،شاید بتوان خطر کرد و گفت او آخرین نشانه از سلاله ی شعر ِکلاسیکِ پارسی بود در بیان این زمانی شعر؛هم در زبان و هم درنگاه.

شاعری که جوانی را از کاروانی دیرینه پوی می رمد،در احوالات زمانه چرخی می زندو سرانجام به خویش،به حدود و حوزه ی ویِِژه ی خویش باز می گردد تا مُهرِ پایانی  بر منزلِ هزاره زند.

آیا این کاستی اوست که در پرهیز از فراروندگی ،پای بستِ سننِ شعر قدیم باقی می ماند،یا ناباوری اوست نسبت به آن چه ارزش ویژه ی خود را باید تثبیت کند بی آنکه ذهنیت اجتماعی به یاری مهیا باشد؟

مهم آن است که شعر و کلام اخوان در همه حال به ما می گوید که در ایران هستیم و زبان فارسی را می بایست همچون یکی از شاخص ترین وجوهِ هویت خود بشناسیم .جنبه ی دیگر اثرِ اخوان شاید این باشد که ما را به یاد هیچ جای دیگر نمی اندازد .

و نکته مهم دیگر این است که اخوان و دیگر همتایان او تاثیرِ ژرفی در نسل ما بجا گذارده اند، اگر چه با دعوت به درکِ مفهومِ زمستان !

این اواخر ،احتراماً کلیدر را برای او بردم یا فرستادم – دقیق یادم نیست – و چندی بعد در روزنامه –مجله ای خواندم که گفته بود «از این کتاب بوی جنگ و صلح می آید»و همان جا اضافه کرده بود با همان لهجه ی شیرینِ مشهدی  که «از کار و زندگی انداخته مارِ ای کتاب!» و با خودم گفتم «مگر من و شما جز همین خواندن و نوشتن کار دیگری داشته و داریم استاد؟»

و به نظرم رسید که اگر بخواهم یاداشتی برایش بنویسم ، حتما یکی از آن شعر های خودش را باید باز نویسم که همه نشان از مشعشع بودن(!)این زندگی هاست که ما از سر گذرانده ایم .اما نشد دیگر؛کاملِ کلیدریگی – دو سال پیش ترش نشر یافته بود و من دچار روزگار سپری شده ی مردمانِ سالخورده بودم –آن روزگار ِمشعشعانه !یادِآن کودک- مرد نازنین گرامی باد .

 

محمود دولت آبادی

میم و آنِ دیگران /چاپ دوم ۱۳۹۱ /تهران /نشر چشمه /صص۳۷و ۳۸

 آبشخور: هفتمین ققنوس

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد