نگاه من

اندیشه -هنر۰ ادبیات

نگاه من

اندیشه -هنر۰ ادبیات

قصه ی شاعری که به خانه اش بازگشت

mniia14 (18)

   

قصه ی شاعری که به خانه اش بازگشت
======================
از شنبه ی باران ریز
تا هنوز
مسیر دلتنگی همیشه را 
به گریه می پیمایم
وتنهایی ام
انگشت می کشد بر خط ِآبی ِ روی دیوار؛
تا امتدادِ هیچ .
با عصمت این قلب ِ غمین 
پر از سکوتم 
در ازدحام ِگنگ ِ فریاد
که کودک ِ دل 
این بار 
خود را گم کرده است.
بگذار ببارم
شاعر شرمنده نیستم 
از کفش های تکیده اش؛
تا در فقدان ققنوس
به آتش سیگاری بسنده کنم!
قهقاه کلاغان 
کر کرده گوش ِاسطوره
سیمرغ ِحماسه 
در خاطره خفته است.
و من
بی قرار تر ازپرنده ام که آتش گرفته 
در قفس!
دیگرمجالی 
برای پرواز که نه
تا رستم ِ درونم جان بگیرد 
درون چاه ِاندوه
من مرده ام!
دریغ 
که ازاین حال
سهراب و سیاوشی نمی زآید
بازمی گردم خیس
به گورِ سرد خودم.
و شعری تازه می سرایم 
پیشکش ِ هیچکس!

نیما خسروی
شهریور ۹۲



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد