نگاه من

اندیشه -هنر۰ ادبیات

نگاه من

اندیشه -هنر۰ ادبیات

وابستگی

1390608_560107877393670_1096343654_n

  

وابستگی  

آن شب ناگهان به او گفتم :من فکر می کنم آدمی نباید به هیچ چیز یا هیچ کس وابسته باشد.
خط افق لبهایش نیم دایره شد و چال کوچکی روی گونه اش پدیدار گشت ؛آنگاه اخم کرد و پرسید : مگر می شود در یک هم زیستی اختیاری یا اجباری آدم به آدم ها یا اشیای پیرامونش علاقه نشان ندهد؟و دلیل آورد که اگر مدتی در جایی یا با کسی زندگی کنی و سپس به هر دلیلی از آنجا دور شوی دلتنگش نمی شوی؟ 
حتا زندانی هم که باشی پس از سال ها دلت هوای سلولت می کند! خود تو به کسی یا چیزی وابسته نیستی؟
گفتم :علاقه هست،مثل دوست داشتن کشورم ؛ همسر و فرزندان یا خانواده و دوستان یا کتاب ها ونوشته ها و آرشیو فیلم و موسیقی ام .ٰ
اینها همه برایم عزیز و با ارزش اند …طوری که دور شدن ار آنها برایم سخت و دردناک است اما وابستگی چیزی از سنخ ارتباط آدمی با آب و نور و هواست ؛‌که بی آن ها زندگی غیر ممکن می شود پس این پندار وابستگی و عادت هاست که که آدمی را در رو در بایستی با خویشتن یا عرف قرار می دهد تا به ناچار؛ بدینسان حقیر و آسیب پذیر بنماید!
ابرو بالا انداخت و با لبخندی بر لب افزودیعنی:
غلام همت آنم که زیر چرخ کبود
ز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزادست.؟
گفتم : این ها که می گویم فقط نظر شخصی است بگذار به حساب برداشت هایم از زندگی .در این زمینه اصلن مایل نیستم تاویل های صوفیانه را داخل کنم .یادت نرود فقط نظر شخصی .
پرسید :‌تو به هیچ چیز یا هیچ کس وابسته نیستی …یا بقول خودت پنداروا…بس….تگی!!!نذاری؟!…سکوت کردم …..
نیما خسروی 
نیمه ی مهر ۹۲

آبشخور: هفتمین ققنوس

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد