نگاه من

اندیشه -هنر۰ ادبیات

نگاه من

اندیشه -هنر۰ ادبیات

نصرت رحمانی : روایتی از انهدام شاعر

  

نصرت رحمانی همواره برایم دارای احترام و ارج بسیار بوده است .هنر ِنصرت و زبان و روحیه عاصی و نگاه شاعرانه اش و شعر هایش ....شعر هایش که گاه تکان دهنده و زلال و عالی اند آنچنان که هرگز ازیاد نمی روند .
به تازگی در جلسه ای شرکت کردم که در ان یکی از چارپاره هایش را می خواندند .و آنچه موجب ناراحتی و رنجشم شد این بود که چقدر راحت با کج خوانی و بد فهمی و ارایه ی بد می توان شخصیت و شعر یک شاعر بزرگ ملی را تحقیر کرد ...نمی دانم وقتی می شود خوب بود و درست عمل کرد چرا بد می شویم و نادرست .
نصرت اما روحش شاد .پیوندی برای دریافت صدایش را در ادامه برای شما عزیزان گذاشته ام ...در صدایش خستگی و حال ناخوشش را می توانید دریابید که می گوید از انهدام شاعر .باید شاعر باشی تا دریابی برای زادن یک واژه از یک شعر باید هزار بار مرده و زنده شوی .و رنجی که شاعر می کشد چیست تا بدانی درد نصرت را با این شعر که می خوانی که هر واژه اش به زخم شیار می کند دلم را به زهردردش.
عزت زیاد 

انهدام
این روزها
اینگونه ام ،ببین:
دستم، چه کند پیش می رود، انگار
هر شعر باکره ای را سروده ام
پایم چه خسته می کشدم، گویی
کت بسته از خم هر راه رفته ام
تا زیر هر کجا
حتی شنوده ام
هر بار شیون تیر خلاص را
ای دوست
این روزها
با هر که دوست می شوم احساس می کنم
آنقدر دوست بوده ایم که دیگر
وقت خیانت است
انبوه غم حریم و حرمت خود را
از دست داده است
دیریست هیچ کار ندارم
مانند یک وزیر
وقتی که هیچ کار نداری
تو هیچ کاره ای
من هیچ کاره ام: یعنی که شاعرم
گیرم از این کنایه هیچ نفهمی
این روزها
اینگونه ام:
فرهادواره ای که تیشه خود را گم کرده است
آغاز انهدام چنین است
اینگونه بود آغاز انقراض سلسله مردان
یاران
وقتی صدای حادثه خوابید
بر سنگ گور من بنویسید:
یک جنگجو که نجنگید
اما ...، شکست خورد.

لینک دانلودصدای شاعر
l


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد