اندک... گریـه تلخ من و فرصت دیدار اندک تو همـه دلهـره و من همه انکار اندک تو و اندیشـه رفتن ، من و قلبی خونین و امید گذر از این شب دشوار انـدک من همه وسوسه چیدن یک سیب از باغ تو و یک درد از این غربت غمبار اندک خستـگی بی پایان ، جاده هـا بی پایان من و هر قـدر ز دلتنگی تکرار انـدک تو و آن خاطـره های همه آبی همه سبـز من و این بغض رها در تب اقرار انـدک روح زخمی و جگر خون و بیابان در پیش از همه رنج جهـان این همه آزار انــدک نیما خسروی
سلام
بسیار زیبا بود
خوشحال میشم به وبلاگ منم سربزنید
موفق باشید