نگاه من

اندیشه -هنر۰ ادبیات

نگاه من

اندیشه -هنر۰ ادبیات

اگر فردوسی نبود ماامروز پارسی سخن نمی گفتیم؟

  

باز هم یکی از اساتید ادبیات فردوسی و شاهنامه را نجات دهنده ی زبان پارسی خواند.

 

دکتر میرجلال الدین کزازی گفت:"همه شما چه بدانید، چه ندانید، چه بخواهید و چه نخواهید فرزاندان فردوسی هستید و در دامان فردوسی پرورده شده‌اید؛ چرا که شاهنامه نامه سپند و اهورایی هزاره‌های فرهنگ و هنر ایرانی است. اگر فردوسی در تاریخ سربرنمی‌آورد و شاهنامه را نمی‌سرود ما امروز خود را ایرانی نمی‌دانستیم و با زبان شورانگیز و فارسی سخن نمی‌گفتیم.

در این که شیفتگی این استادان و ارادت دانشجوی کم مایه ای چون بنده به جناب فردوسی بسیار است تردید نیست همچنین در خصوص فرمایش آقای دکتر کزازی در خصوص این که " که شاهنامه نامه ی سپند و اهورایی هزاره‌های فرهنگ و هنر ایرانی است" باایشان موافقم و بر این سخن با فروتنی سر به تعظیم فرود می آورم.  

اماچشم بستن بر تحلیل و نقد و تعطیل خردورزی که فردوسی بزرگ تبلیغ نموده وپذیرفتن یکسره سخنان منسوب به روزنامه نگار مصری (حسنین هیکل) و بازتاب و واگویه نمودن ان در این مجلس و آن محفل ان هم از سوی عزیزانی که دکترای ادب پارسی دارند زیبنده و شایسته نیست.                                       . 

بنده بر این باورم که زمزمه هایی با موضوع این که اگر فردوسی نبود ماامروز پارسی سخن نمی گفتیم اساس علمی و پژوهشی نداردوتکرار آن از سوی استادان ادبیات ودر همایش ها و مصاحبه ها موجب شگفتی و شرمساری  ست!  

فردوسی نقش سرنوشت ساز و تعیین کننده نگاهداری و پاسداری از زبان پارسی توسط یعقوب لیث با گفته تاریخی : "سخنی که من اندر نیابم چرا باید گفت؟" خطاب به شاعران و نویسندگان تعیین کننده بود .همچنین امثال رودکی و دقیقی پیش از فردوسی گام های اساسی را برداشته بودند.(در نقش داشتن فردوسی در رشد زبان پارسی "(به اندازه ی خود"شک نیست )فردوسی در این خصوص تنها یک ادامه دهنده و دنباله رو گرامی و با ارج و ارزش بوده است و بس        .

 شان فردوسی و جایگاه شاهنامه به جای خود استوار امادلیلی وجود نداردکه اگر فردوسی نمی بود ما امروز پارسی سخن نمی گفتیم .

 این از زیاده روی های معمول روزگار است که ما یا از یکی قهرمان می سازیم و بتش میکنیم یا می خواهیم سر به تنش نباشد و نیست و نابودش کنیم                                                                              !

 اما می خواهم با چند دلیل بیشتر به این موضوع بپردازم .وامید وارم انان که باید این نوشته را بخوانند.پیشاپیش منتظرنظر ها و نقد های شما نیز هستم و خواهم بود

یک: یک بیت شعر که تاویل گمراه کنتده دارد!                                                                    

بسی رنج بردم در این سال سی                                                                    

عجم زنده کردم بدین پارسی(فردوسی)                                                               

تاویلی که از خواندن این بیت به دست امده همه چیز را به زبان نسبت می دهد اما این گونه نیست .چرا فردوسی از واژه زشت و نازیبا و بیگانه ی "عجم"بهره برده ؟    

اگر او یک زنده ساز و ناجی زیان بود که می بایست از به کار بردن این وازه پرهیز می کرد.پس چه شده که حکیم فرزانه ی توس را واداشته تا بگوید عجم را زنده کرده ؟ به عنوان مثال نمی توانسته بگوید "سخن زنده کردم بدین پارسی؟"پس چرا می گوید " عجم"؟ و دیگر اینکه می گوید عجم زنده کردم "بدین"پارسی یعنی به وسیله این شاهنامه که به پارسی سروده ام عجم را زنده کرده ام .   

پس هدف از سرودن شاهنامه پارسی سرایی نبوده بلکه زنده کردن عجم بوده است.از یاد نبرده ایم که جنگجویان پیروز تازی که زبان پارسی را در نمی یافتند فرافکنانه پارسیانی را که به زبان عربی سخن نمی گفتند عجم و زبان نفهم می خواندند.

 من اینگونه می بینم که روی سخن فردوسی بزرگ با همین عجم یا ایرانی شکست خورده است . کاری که فردوسی کرد نه زنده کردن زبان که پاسداشت و یادآوری فرهنگ پارسی و روحیه سلحشوری و کیان و ارج ایرانیان بود .این عجم زنده کردن به پارسی منظورش تنها کنشی در حوزه ی زبان نیست بلکه بازگرداندن اعتبار و سرافرازی به مردمی تحقیر شده بود.  

دو:نقش پارسی سرایان پیش از فردوسی                                                                       

فردوسی نبود مگررودکی پارسی نمی سرود،مگر دقیقی و عنصری ترکی یا عربی می سرودند؟پیش از فردوسی پاکزاد ، رودکی بوده که اهتمام بسیار بر این موضوع داشته است .محمد صادق همایون فر در کتاب‌شناسی رودکی( مرکز اسناد و مدارک علمی، تهران، سال ۱۳۶۵، صفحه ۲۲۰ و ۲۲۱)می نویسد:" او (رودکی )شعر فارسی را از پیروی از شعر عربی جدا کرد و اوزان و قالب‌های جدید فارسی به وجود آورد و با ترجمه ی منظومه‌های مختلف و سرایش اشعار حکیمانه و تعلیمی و نیز تغزلات و مدیحه راه را برای پیشرفت شعر فارسی به خوبی گشود.

دکتر جواد هروی در تاریخ سامانیان( نشرامیرکبیر،۱۳۸۲، صفحه ۳۰۰) رودکی را پدر ادبیات فارسی می داند.درکتاب تاریخ ایران از اسلام تا سلاجقه( از سلسله تحقیقات ایرانشناسی دانشگاه کمبریج، نشر امیرکبیر،۱۳۶۳، تهران، صفحه 127 )ار قول ریچارد فرای به نقش رودکی در تغییر خط از خط پهلوی به خط فارسی اشاره شده است                

سه :سبک خراسانی و ویژگی های زبانی آن             

در بیشتر آثاری که از اواخر قرن سوم هجری و به دنبال ان قرن چهار وپنج هجری یعنی در دروان سبک خراسانی بر جای مانده است چنین بر می اید که آلودگی یا امیزش این زبان با واژه های بیگانه به نسبت سبک عراقی و آثار سده های پنج و شش هجری بسیار کمتر است

رودکی و فردوسی و عنصری را در تاریخ ادبیات به عنوان سردمداران یک دوره مشترک در سبک خراسانی برمی شمارند .ایشان در در یک دوره ادبی می زیسته اند.            

 همچنین لازم به یاداوری است که پژوهشگران علت اساسى توسعه و رواج روزافزون شعر را در قرن چهارم و پنجم هجری تشویق بى‌سابقهٔ شاهان از شاعران و نویسندگان بود.دانسته اند حتا فردوسی نیز در سرودن شاهنامه نسبت به حمایت مالی محمود غزنوی بی اعتنا نبود.

شاخصه های مشابهی که در سبک شناسی خراسانی چون سادگى و روانى کلام و فکر و پرهیز از تعقید و ابهام و خیالات باریک دور از ذهن وخودداری از دست‌آویختن به مضامین باریک، و سروده های با مضامین خیلى طبیعى و بدون تکلف اشاره شده است ،دراشعار فردوسی و رودکی و عنصری و دقیقی و...به چشم می خورد.

چهار: مغلطه ای دیگر : زبان پارسی و تهدیدهای بیگانگان                  

 می گویند در زمان فردوسی مراسلات دیوانی و رسمی به زبان عربی بوده و رویکرد فردوسی به پارسی سرایی شورشی در برابر عربی نویسی بوده است .بد نیست که بدانیم حکومت های بزرگ زمان قرن های چهار و پنج هجری وابسته به بغداد بوده اند و عربی نویسی را هم سامانیان و هم غزنویان برای خوشایند خلفای بغداددر نامه نگاری های اداری ودیوانی را به کار می‌بردند.

نخستین بار در دولت سامان افرادی چون رودکی و دقیقی با گونه‌ای از زبان ملی خود که از تکمیل و آمیختن لهجه‌های محلی گوناگون فراهم آمده بود شعر سرودند. این آثار ادبی در دربار سامانیان پذیرفته شد و سرانجام به عنوان زبان فارسی نوین گسترش پیدا کرد که با اندکی تغییرات آوایی تا زمان حاضر بر جای مانده است.                             

 بنابراین فردوسی مبدع و آغازگر این جنبش نبوده است.رخداد های قرن چهارم و پنجم و ششم تا هنگام حمله ی مغول به ما می گوید هیچگاه این خاک و مردم و فرهنگش مصون از یورش بیگانگان یا شورش های داخلی نبوده اند .زبان نیز چیزی نیست که دست ناخورده و آفتاب و مهتاب ندیده باقی بماند و سپس یارای زندگی در نسل ها و قرن ها را بیابد.

 پنج : آیا زبان پارسی عنصری ایستاو در حال مردن است؟                                                         

به تک تک مدعیان زنده نگاه داشتن زبان و سینه چاکان جناب فردوسی توصیه می کنم اگر شبی خفتند و روزی در دوران ساسانیان چشم باز کردندو از خط و نوشته و زبان محاوره ان دوره چیزی در نیافتند از شدت شگفتی قالب تهی ننمایند.زبان همواره در شرایط تاثیر و تاثر از محیط داخلی و بیرونی جامعه به سر می برد و اگر امروز ما و برادران افعان و تاجیکمان هر سه پارسی سخن می گوییم امامتفاوت به همین روی است.                                                                   

تا مازبان ایشان تا حدود زیادی از زمان کهن تا کنون دست نخورده باقی مانده؛ ان هم در شرایط توفانی اجتماعی و دگرگونی های اقتصادی و جنگ و ...این که زبان ما در محدود های جغرافیایی ایران در طول تاریخ دگرگونی چنین یافته عیب نیست .  

 عیب این جاست که زبان امروز ما یارای پذیرفتن و در امیختن و ترکیب و آفرینندگی و ارتباط موثربا جهان خارج را نداشته باشد و دردوران حافظ یا با کمی ارفاق در دوران مشروطه مانده و کمتر توسعه یابد.

شش: پیام فردوسی                                                                  

هر شاهنامه خوانی اگر یک هزارم این کتاب را درک کند در می یاید که پیام فردوسی بیش از تاکیدبر موضوع زبان (و فرضیه نجات آن از واژه های بیگانه ) هشدار ازدست رفتن کیان و یک پارچگی و زنده داشت کیان ونقد سیاست و لزوم حکومت خردمندانه در ایران است.اگر رسالتی والا برای فردوسی قایل باشیم نگاه خردمندانه او به موضوع مملکت داری است .  

 این نگاه هم در دوران اساطیری وهم حماسی وهم تاریخی حسرت خواری غمگینانه ای است بر اشتباهاتی که حاکمان جامعه می کنند و نتایج تاسف باری که پافشاری انها بر این اشتباهات در پی دارد .نتایجی که منجر به ازدست دادن بزرگترین امنپراطوری های تاریخ ، فروپاشی تمدن درخشان و فرهنگ شهوندی ایران باستان و اسیر و خود باخته بیگانه شدن تا کنون گشته است.

نیما خسروی        

آبشخور

ویکی پدیا              

تاریخ ایران از اسلام تا سلاجقه، از سلسله تحقیقات ایرانشناسی دانشگاه کمبریج، نشر امیرکبیر،۱۳۶۳، تهران              تاریخ سامانیان، دکتر جواد هروی، نشرامیرکبیر،    1382 

کتاب‌شناسی رودکی، ، محمد صادق همایون فر ، مرکز اسناد و مدارک علمی، تهران، سال ۱۳۶۵، صفحه ۲۲۰


 ایسن نوشته را اینجا و اینجا و اینجا ببینید

نظرات 2 + ارسال نظر
ساره پنج‌شنبه 15 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 01:37 ب.ظ

استدلال های شما کاملا منطقی به نظر می رسند...ارج نهادن ما ایرانی ها یا به افراط می رسد یا تفریط و همیشه به دلایل گاه پنهان سیاسی یا اجتماعی و ... یکی می شود برتر...همیشه از خواندن مطالبتان مشعوف می شوم
با احترام

سپاسگزارم ساره جان که مرا می خوانید
بااحترام
نیما خسروی

جواد شنبه 28 اسفند‌ماه سال 1395 ساعت 06:10 ب.ظ

زبان فارسی زمان ساسانیان برای مردم امروز کاملا قابل فهم است.

قطعا اگر فردوسی نبود مانند مصری ها عرب میشدیم.

زبان فارسی زبان کاملی بود منتهی قواعد آوایی داشت.

شما دچار کمی دانش و دروغ پردازی هستید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد