نگاه من

اندیشه -هنر۰ ادبیات

نگاه من

اندیشه -هنر۰ ادبیات

شانس کورBlind Chance 1987

شانس کور Blind Chance 1987

  

شانس کورBlind Chance  1987

 «ویتکـ» به طرف ایستگاه قطار می دود.در حال دویدن به سمت ایستگاه با پیرزنی برخورد می کند و پول های خرد او را بر زمین می ریزد.یکی از این سکه ها می چرخدو جلوپای ولگردی متوقف می شود.ولگرد سکه را برمی دارد و با آن آبجو می خرد.

درست شبیه سکه ی« کارول » در فیلم "سه رنگ: سپید"،که نمی تواند از آن خودش را خلاص کند.

بدین گونه سکه به نمادی از تقدیر و نقطه ی عطف سرنوشت ساز در زندگی «ویتکـ» تبدیل می شود. کیشلوفسکی در مقدمه ی فیلمنامه "ده فرمان" می نویسد:«معتقدم که بخش مهمی از زندگی را تقدیر تشکیل می دهد؛ بخش مهمی از زندگی همه ما، زندگی خودم.... بدیهی است هر فردی مسیر زندگی‌اش را خود انتخاب می‌کند و در عین حال سعی می‌کند تا حدس بزند در این مسیر چه پیش خواهد آمد. ولی برای درک موقعیت فعلی، باید به گذشته‌ی خویش بازگشت و نقش‌هایی را که ضرورت، اراده و شانس محض بازی کرده‌اند، از یکدیگر جدا نمود.»

بر این اندیشه ام که فیلم شانس کور بر پایه دیدگاهی جبرگرا استواراست که سرنوشت آدم ها را جدای از صداقت و درستکاری شان می بیند.اگرقرار است«ویتکـ» عاقبت به خیر نشود نمی شود ،با هر انتخابی که کرده و هر راهی را که در پیش گرفته او را به مقصد نمی رساند.شانس کور او نمی گذارد.گاهی نمی شود که نمی شود!

نیماخسروی

 

این نوشته را اینجا و اینجا ببینید

شانس کور Blind Chance 1987


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد