گندالف:در اتش و اب. در فرو دست ترین سیاه چالها بر فراز رفیع
ترین قله سرانجام توانستم دشمن را شکست دهم و لاشه اش مثل نقشی سیاه بر کوه نشست
تازیکی وجود مرا فرا گرفت و من رها شدم از همه چیز و
زمان ستارگان عرش رو نور باران
کرده بودند و هر روز به درازای یک عمر بر روی زمین به نظر می رسید.ولی این پایان
راه نبود زندگی دوباره در من دمیده شد حالا برگشته ام تا وظیفه ام به انجام برسد.
ترمیناتور 2
- جان در حاله گریه کردنه ... ترمیناتور میگه : چه مشکلی واسه چشمات پیش اومده - جان : داشتی اون رو می کشتی/ ترمیناتور : معلومه ! من یه نابودگرم / جان : نمیتونی آدمارو بکشی / ترمیناتور : چرا؟ / جان : نمیتونی تو خیابون راه بی افتی و ر کسی رو که خواستی بکشی / ترمیناتور : چرا؟ /جان : نگو چرا .. از من قبول کن - جان : قول بده کسی رو نکشی / ترمیناتور : قول میدم کسی رو نکشم/ جان : قسم بخور/ ترمیناتور: چی؟ / جان : فقط دستت رو بیار بالا و بگو قسم میخورم کسی رو نکشم..... چند ثانیه بعد .. محافظ تیمارستان : ساعات ملاقات از ... ترمیناتور بهش شلیک میکنه .. وقتی پیش جان بر میگرده میگه : زندست - ترمیناتور : چرا آدما گریه میکنن؟ /جان : وقتی چیزی اذیتشون کنه .. منظورم دردشون اومدن نیست .. یه چیزه و یه احساس خاصی داره! - آخره فیلم وقتی سارا کانر چیپ ترمیناتور اول رو درون گدازه انداخت : سارا : تموم شد ... / ترمیناتور : نه .. هنوز یه چیپه دیگه هست (در حال اشاره به سرش) ترمیناتور : بیا این کنترل پایین برنده رو بگیر .. من نمیتونم خودم رو نابود کنم / جان : نه .. بهت دستور میدم این کارو نکنی ( در حاله گریه کردن) ...
ترمیناتور : حالا می فهمم برای چی گریه میکنید ... کاری که من هرگز نتونستم بکنم
ادامه مطلب ...