نگاه من

اندیشه -هنر۰ ادبیات

نگاه من

اندیشه -هنر۰ ادبیات

ببخش: شعری از نیما خسروی


ببخش

----------------

 

ببخش اگر دلتنگ توام

ستاره های تنهایی من بی شمارند

کهکشان های پرواز تو  بیکران

ببخش اگر دوست دارمت 

ادامه مطلب ...

دون کیشوت-شعری از نیما خسروی




رودر روی تو ای سوار

غول ها ایستاده اند.

بازت می دارد

سایه تردید در نگاه

دلت بی تاب که

" برو!

برو."

فریاد کمان رها

 تاختی.

 

لرزش زانوان از چیست ؟

می خواستی 

خورشیدی برآوری

در همسایگی خدا؟

فاجعه

پرده آخر نیست

بتاز

حتا

اگر حریفان

بادگردان گندم کوب بینوا

باشند!

 

 نیما خسروی

این روزگار ماست:



در فصل ناباوری

با ریشه های اسیر خاک

ایستاده ایم .

پرواز نمی کنیم.

 

از کابوس هزاره ها

در خود فرو نشسته ،

لاک پشت های هراسیده ایم .

 

در آینه زار حسرت

رهایی را اواز نمیکنیم.

تشنگان حقیقتی سراب واره ایم.

دستهای ما

به ما

نمی رسد.

خاموش مانده ایم .

 

نیما خسروی


این شعر برای بار نخست در وب نوشت پرنده نیست منتشر شد.

ازسفر شمالی ام در بهارواره90




از کدام بهار با تو بخوانم
وقتی پرنده ای نمی خواند؟
از کدام سبزی
دراین زمستان یخزده؟...
در شب سردی که گرگ سرما
پنجه های شومش را
بر جانم
می کشد.
از کدام بهار

...

...

ادامه مطلب ...